نوشته های من

داستان کوتاه- شعر-داستان بلند

نوشته های من

داستان کوتاه- شعر-داستان بلند

باید

هرگز دلیلش را نمیفهمید که چرا باید هر هفته آنها را ببینند

هرگز نمیفهمید دلیل این همه محبت اجباری چیست؟

دلیل دید و بازدید های احمقانه ایی که کاملا اجباری است چیست؟

باید وقتش را برای عده ایی که برایشان بزور لبخند میزد می‌گذراند و لحظه های زیبای زندگی اش را برای آنها از دست میداد

باید برای دیگران زندگی میکرد

چرا که او اینطور میخواست، پس زندگی زناشویی اجبارهایی داشت که باید تحملشان میکردی صدایت هم لام تا کام در نمیآمد.

باید هم تحمل میکردی هم لبخند میزدی

باید باید باید باید

دیگر حالش از این بایدها بهم میخورد

و از خودش منزجر بود که لبخند میزد و تحمل میکرد

نظرات 3 + ارسال نظر
سبزه خانوم یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:44 ق.ظ http://www.awoman.blogsky.com

واقعا هم در زندگی زناشویی اجبارهایی هست که باید تحملشان کرد...

الناز یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:01 ب.ظ http://www.sarzamine-yakhi.blogsky.com

سلام خوب مینویسی ممنون که سر زدی

محسن دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 05:49 ب.ظ


سلام
شاید جواب چراهای بی جواب تو ،من و هر که نوشته تو را میخواند و سرش را به نشانه تایید تکان میدهد این باشد :
که اینقدر ضعیف هستیم که به دیگران اجازه میدیم که به جایمان زندگی کنند .
به جایمان فکر کنند،به جایمان تصمیم بگیرند،به جایمان از زندگی لذت ببرند.
و من نمیدانم آیا به جای ما مرگ را هم چشیده اند ؟
مرغ مسکین زندگی زیباست
خورد و خوفتی نیست بی مقصود
شاملو
اما به این شرط که تو برای خودت زندگی کنی و این اجازه را به کسی ندهی .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد