نوشته های من

داستان کوتاه- شعر-داستان بلند

نوشته های من

داستان کوتاه- شعر-داستان بلند

خوشبختی

تخم مرغها را درون سبزی ریخت و کمی آرد اضافه کرد و به صدای کشیده شدن آرشه روی ویلون گوش سپرد. نور نارنجی غروب آفتاب از میان پرده ها خودنمایی میکرد و آغاز شبی دیگر را ندا میداد.

تنهایی آرامشی داشت که هرگز آنرا با چیزی عوض نمیکرد. گاهی تصور میکرد بی رحم است که لحظه هایش را فقط برای خودش میخواهد. تنها برای خودش

کارهای روزمره و ساده چقدر زیبا شده بود. همه چیز شکل دیگری داشت. غروب نمیترساندش و شب برایش پیام شادی داشت.

مایع کوکو درون روغن داغ جیز کرد و شروع پختنش را اعلام کرد. همه جا تمیز و مرتب بود. چای آماده و او نمیدانست از کجا و چگونه هیجانی درونش بوجود آمده است. روزهای تلخ و خاکستری تمام شده بودند. خودش هم دلیلش را نمیفهمید.

چرا از دیدن یک لباس کهنه خوشحال میشد و یا از تمام شدن یک صابون احساس خوشبختی میکرد.

خوشبختی خیلی ساده بود، کاملا دست یافتنی. کافی بود با دقت به اطرافش نگاه میکرد تا تمام خوشبختیهایی که خداوند برایش فراهم کرده بود را ببیند.

بشقابها را روی میز چید و قاشقهای لنگه به لنگه را درون آنها گذاشت.

لبخندی تمام صورتش را پر کرد.

نظرات 17 + ارسال نظر
ندا چهارشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:11 ق.ظ http://www.roozaye-rafte.blogsky.com/

سلام
خیلی جالب بود.
مرسی که به من سر زده بودی...
خوشحال شدم.

بهاره چهارشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:24 ق.ظ http://rouzmaregiha.blogsky.com

سلام
نازلی جون
خوبی؟
راست میگی خوشبختی خیلی ساده و دست یافتنیه و فقط به همون دست دراز کردن و گرفتنش نیاز داره.
خیلی زیبا بود متنت. به دل من که خیلی نشست:)
اجازه میدید لینکت کنم؟
شاد و سرفراز باشی.
در پناه حق.

خواهش میکنم باعث افتخاره.

مینا چهارشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:15 ب.ظ http://love2life.blogsky.com

سلام
درک قشنگی از آدم تنها داری - دقیقا من هم گاهی احساس میکنم که آدم خودخواهی هستم که میخوام لحظه هام فقط برای خودم باشه و حاضر نیستم لحظه های قشنگ تنهاییمو با هیچ کس دیگه تقسیم کنم.

مشی خانوم چهارشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:21 ب.ظ http://mashi.blogsky.com

سلام نازلی جون! ممنون از نظرت تو وبلاگم! نثرت خیلی قشنگ و شیواست! من لینکت می کنم! واقعن زیبا تصویر کردی! خوشبختی تو یک قدمی آدماست. همین چیزای کوچیک کوچیک که یه نقطن با هم جم می شن و یه خط رو می سازن! وبلاگت از نوع دیگریه!
موفق باشی! بازم بهم سر بزن!

مهدیه چهارشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:40 ب.ظ http://badoom.blogsky.com

منم به خوشبختی همینجوری نگاه می کنم که اینجا نوشتی. درک تمام جزئیات دور و اطراف که احساس خوبی برات دارند.

کارمند کوچولو چهارشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:17 ب.ظ http://edarehyema.blogsky.com

واقعا برای اینکه خوشبختی رو ببینیم لازمه به اطرافمون با دقت نگاه کنیم..

مسعود سایبانی چهارشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:49 ب.ظ http://rowzaneh.blogsky.com/

سلام به شما نویسنده گرامی.از اینکه به فتوبلاگ حقیر من سر زدید ممنونم.

همیشه شاد باشید.

هپلی چهارشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:13 ب.ظ http://happali.blogsky.com

سلام همسایه

اول از همه بخاطر حضور سبزت تشکر میکنم

برای نظری که دادی ٬ پاسخ گذاشتم

و پیوستن به جمع وبلاگ نویسان رو تبریک میگم

........

دیگه چیزی نیست تبریک بگم !!!!!

راستی

روغن داغ داستان هات زیاده ٬ البته فکر کنم بخاطر اینه که شما داستان کوتاه مینویسی

البته منم میتونم زیاد کنم ولی از داستانک خارج میشه

در هر صورت از هرگونه نقد و انتقادی با آغوش باز پذیرایی میکنم

یاحق

نیما چهارشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:01 ب.ظ http://SECRETLOVE.BLOGSKY.COM

سلام نازلی

مثل اینکه داری سوسویی از نور از دوردست ها می بینی که اینگونه امیدوارانه می نویسی چون نوشته های قبلی ات یه ذره تلخ بودند و انکار در میان گردابی گیر کرده بودی
راستی گفتی حیف هستش شعرهامو با این عکسها تو وب بذارم به نظر تو با چه عکس هایی بذارم بهتره ؟اگه عکس های بهتری داری برام میل کن خوشحال میشم
منتظر نظرات سازنده تو می مونم
بازم ممنونم

مرتضی توکلی چهارشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:23 ب.ظ http://dastanak.Blogsky.com

سلام خانم سپهر
از این که به وبلاگ داستانک توجه می‌کنید خوشحالم. همچنان که دیده‌اید،«داستانک» یک وبلاگ گروهی است که اعضای آن داستانک می‌نویسند و داستانک های همدیگر را نقد می کنند و راجع به داستانک تحقیق می‌کنند و ... . در صورتی که خودتان هم داستانک می‌نویسید و باز در صورتی که تمایل دارید عضو وبلاگ داستانک باشید در بخش نظرات آدرس ایمیلتان را قرار دهید. از حضور شما در جمع داستانک نویس‌ها خوشحال می‌شویم.

آرش چهارشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 06:11 ب.ظ http://www.setarehbaran.blogsky.com

تو حتما نویسنده خوبی میشه چون قلمت بی نهایت ارزشمنده.

سبزه خانوم چهارشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:14 ب.ظ http://awoman.blogsky.com

اینکه گاهی کارهای روزمره و ساده خیلی زیبا به نظر می یاد رو می فهمم...وقتی آدم قدرزندگی رو بدونه همه چیزش براش زیبا ولذت بخشه...حیف که معمولا قدرش رو نمی دونیم...نه قدر زندگی رو که بهمون داده شده ..نه قدر خودمون رو...

امین جون!!!:) چهارشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:58 ب.ظ http://morpheus.blogsky.com

نازلی جان!
با وجودی که مشکل من را درباره بازنویسی متن!! (به یاد غرغرهای آقای عمو که نثار جانمان می کرد) اما لطفاً این لحظات خوبی را که ثبت می کنی از این نعمت - بازنویسی - محروم نکن! آخر چرا؟!

مجید پنج‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:56 ق.ظ http://23da.com

توصیف ِخوب ِشما خیلی خوشبختی ِاون رو پررنگ تر کرد.
-----------------------
نکته اینجاست که خوشبختیه توصیف شده خیلی درونی بود. چیزی شبیه این قسمت از شعر شاملو:
ای مسیحا
اینک
مرده ای در دل ِتابوت تکان می خورد
آرام آرام"
یا شاید هم یه جور کلبی مسلکی باشه. یعنی اعتقاد به این که برای خوشبخت بودن نیاز به هیچ جیز در دنیای خارج نیست
قبولش دارم
ولی تو واقعیت خیلی مبهم میشه این مسائل.

نیلوفر پنج‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:30 ب.ظ http://nilouyee.blogfa.com/

قشنگ بود .

سبزه خانوم شنبه 1 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:55 ق.ظ http://www.awoman.blogsky.com

از کی تا حالا لینک کردن کار بدی شده ...اتفاقا کاری بس خوب و دل پسند است :)

شقایق یکشنبه 2 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:40 ب.ظ http://shaghayegh.blogsky.com

راستی یادم رفت بگم لینکتو گذاشتم. بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد