نوشته های من

داستان کوتاه- شعر-داستان بلند

نوشته های من

داستان کوتاه- شعر-داستان بلند

زندگی

نورخورشید  وقیحانه گرمایش را به رخ میکشد ، اجسام سست و بی جان گرد و غبار را به نمایش گذاشته اند و زندگی به کندی در جریان است .

کلاویه های سفید و سیاه  آرامشی را به مبارزه میطلبند و زندگی آواز میخواند بی رمق و خسته.

نشانه ها او را به خطا می برند و شک را در دلش به ارمغان می آورند. نشانه ها کورسویی از احساسی تهی است.

حسی پوچ که هیج انگیزه ایی را به دنبال ندارد.

روزها کش می آیند و زندگی بی ثباتی اش را بلند بلند فریاد میزند.

کتابها ، مدادها ، ظرفها، کلاویه ها هر کدام او را صدا میزنند اما همه بی پاسخ و سر خورده میمانند در حسرت ذره ایی توجه.

نور آرام آرام قصد خداحافظی دارد و هوای دم کرده  آزار دهنده است. موزیک همه فضا را پر کرده و زندگی در حال رقصیدن شادمانی اش را به رخ میکشد.

پنجره ها بسته میشوند و تاریکی فرصتی به  چراغها میدهد . هوای مصنوعی دستگاه خنک کننده کسالت بار ، جریانی را ایجاد میکند.

زمان پیشروی را از حد میگذراند و زندگی خواب آلوده خمیازه میکشد.

نظرات 10 + ارسال نظر
oko.ir یکشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 06:15 ب.ظ http://www.oko.ir

جای قلم توانای شما در oko.ir خالی ست...

پری جون دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:01 ق.ظ http://mamnooee.blogsky.com/

می خواهم اینبار غم را ترانه سازم...

ایده دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:57 ق.ظ http://4me.blogsky.com

سلام... کلاویه یعنی چی نازلی جان؟؟؟؟
همه ما ادما یه موقعهای زندگی واسمون همینطوری میشه.. کشدار و بی معنی. حوصله هیچ چیزو نداریم. اما این یه سیکل تناوبیه... انگار بعدش دوباره یه حس پویایی میاد سراغ آدم.

منظورم کلاویه های پیانو بود عزیزم.

بهاره دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:44 ق.ظ http://rouzmaregiha.blogsky.com

سلام نازلی جان
خوبی؟
کسالت بعد از عمل برطرف شد ایشالا؟:)
طبق معمول زیبا و خواستنی بود:) فقط منم میخواستم سوال ایده رو بپرسم که دیدم او پرسیده و تو پاسخ دادی:) راست میگی گاهی وقتها میشه که آدم از همه چی خسته و کسل میشه و در این مواقع هیچی حالش و خوش نمیکنه... واقعا لحظات کلافه کننده ای هستند این لحظات:)
مواظب خودت باش دوست جون:-*
در پناه حق باشی:-*

اینموریکس دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:06 ب.ظ http://inmorix.persianblog.ir

سلام...متن خوبی بود ولی نمیدونم چرا واسم خیلی آشنا بود...گرچه تا الان پیانو نزدیکم نبوده ولی کلاویه ها واسم تداعی یه حس غریبی رو داشت...شاد باشین دوست عزیز...

اینموریکس دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:14 ب.ظ http://inmorix.persianblog.ir

سلام...راستی حالتون چطوره؟؟؟بهتر شدین؟؟امیدوارم همیشه سالم باشین و دیگه کارتون به عمل نکشه...

مرسی خیلی بهترم. ممنون از احوالپرسی.

شقایق دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:56 ب.ظ http://shaghayegh.blogsky.com

سلام نازلی جان خوبی؟ دیگه مارو قابل نمیدونی بیای اونورا! البته میدونم خودمم بی وفام!
بلاگ دیر تش باد را میشناسی؟ http://dayyertashbad.blogfa.com
در وبلاگ چرند: http://www.balabala.blogfa.com/post-23.aspx قلبم چنان از هرز گویی های این مردک بی شخصیت در باره یکی از بزرگان وبلاگ ایران به درد آمده که به جز کمک خواستن از دوستان وبلاگی راه دیگری برای مقابله با تخریب وبلاگ نویس بزرگی چون محمد شعرانی بلد نبودم. لطفا با نظرات خود این مردک را ادب کنید خودم هم نظر دادم. خواهش میکنم خواهش می کنم. محمد شعرانی را تنها نگذاریم.

آنی دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:50 ب.ظ http://annesherly.blogfa.com/

زندگی خواب آلوده خمیازه می کشد...
چقدر حس پشت این جمله به نظرم آشنا بود...

راستی! امروز دیدن کامنتتون خوشحالم کرد... خیلی دلم برای کامنت هاتون تنگ شده بود...:)

همیشه شاد و سلامت باشی دوست من...

صادق دوشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:52 ب.ظ http://pelak21.blogfa.com

سلام .
باز هم ممنون .
متن فکرهای خدا اول اینطوری نبود یک جورائی با سانسور نوشتمش . شما درست می فرمائین
در مورد متن ماجرا ماجراست . ببینید من تلاش می کنم رئالیسم را با سورئالیسم یک جوری مخلوط بکنم . البته حتما تمرین می خواد . اما تخیل رو از از یک جای نا مانوس نمی آرم لا اقل یک مقداری از رویاهام یا احساس های خامم بخصوص اونهائی که توی کودکی بوده وام می گیرم
خیلی لطف کردین باز هم از این کارا بکنین.

صادق دوشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:01 ب.ظ http://pelak21.blogfa.com

آه راستی من یادم رفت به خاطر متن زندگی تحسینتون کنم . قشنگ بود منتظر کارهای بعدی هستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد