نوشته های من

داستان کوتاه- شعر-داستان بلند

نوشته های من

داستان کوتاه- شعر-داستان بلند

بازنشستگی

بازنشستگی اش را تصور می‌کرد

آفتاب روی صورتش افتاده بود
نوشیدنی بهشتی در دستش
ماساژورها رسیدند
یکی برای پشت و دیگری جلو
با کرمهای ویتامینه عطرآگین
صدای بیپ موبایل ماساژور چقدر آشنا بود
چشمانش را باز کرد
پنجره یادآوری جلسه روی مانیتور چشمک میزد
نظرات 20 + ارسال نظر
بهاره چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:03 ق.ظ http://rouzmaregiha.blogsky.com

سلام نازلی جونم
خوبی؟
طفلک عجب ضدحالی خورده... اتفاقا و دست برقضا از این نوع ضد حال ها منم چند بار خوردم و بودجور حالم گرفته شده بود:)
مثل همیشه خوشگل نوشته بودی دوست جونم:)
در پناه حق باشی:-*

مرسی عزیزم. این یه جور تداخل زمانی بود.

صادق چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:05 ق.ظ http://pelak21.blogfa.com

سلام
الان دقیقا معنی بعض از تذکراتتون رو می فهمم. مثلا من اگر جسارت می کردم و می خواستم متنی که شما نوشتین رو بنویسم در جمله اول خواننده متوجه نمی شد که شخص داره به بازنشستگی اش فکر می کنه و چند تا جمله بعد اشاره می کردم. ناخودآگاه به گره افکنی علاقه دارم .
یه چیز دیگه اینکه هنوز با مسیر نوشته هاتون آشنا نیستم.. الان حس کردم خیلی از کار روزانه خسته هستین . موفق باشین

ایده چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 05:04 ب.ظ

وای عجب لحظات قشنگی... منم دلم ماساژ خواست اساسی. اما دلم بازنشستگی نخواست اساسی!!!!

پرنیان چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 05:28 ب.ظ http://www.missthinker.blogfa.com

همچین که آپ کردم دیدم واسه آپ قبلیم کامنت گذاشتی!!چی می خواستم بگم؟یادم رفت؟!!هان یادم اومد.می خواستم بگم من عاشق نوشته های توام.خیلی خیلی قشنگن.

مرسی عزیزم.

غزال چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 06:59 ب.ظ

سلام نازلی جون
نازلی من هم زمانی که ایران بودم همش فکر دوران بازنشستگی رو می کردم و همیشه با خودم می گفتم زودتر از موعد خودم رو بازنشسته می کنم . خیلی باحال بود .
خوشحالم که نوشته هام رو دوست داری و لینکم کردی عزیزم.
من هم لینکت کردم :)

√مهرنوش خانومی√ پنج‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:59 ق.ظ http://tameshki.blogsky.com

یاد بازنشستگی بابام افتادم ...

اوخ اوخ چی میشه

من از ماساژ اصلا خوشم نمیاد

استخونی هستم واسه این دردم میگیره :دی

من که قرص نخوردم ...
مشکل کلا اینه که اهل قرص نیستم و ای خطر و جدی میکنه ...

اوخ

سعید پنج‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:57 ب.ظ http://zakhmkhordeh.blogfa.com

من عاشق این تیپ قلمم. لینکت می کنم. به من سر بزن. منتظرتم.

ت ت جمعه 1 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 02:04 ق.ظ http://i-am-happy.blogfa.com

کاش همه ی بازنشستگیا همراه نوشیدنی و ماساژور و کرم ویتامینه باشه!!!

قشنگ بود
موفق باشی
ولی خیلی دیر به دیر آپ میکنی!

راست میگی ولی وقت نمیکنم. چشم سعی میکنم زودتر آپ کنم.

کارمند کوچولو جمعه 1 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 02:12 ب.ظ http://edarehyema.blogsky.com/

سلام.. نازلی جون... با خوندن نوشته ات به این فکر کردم که وای چقدر بازنشستگی بده

مشی جمعه 1 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 07:46 ب.ظ http://MASHI.BLOGSKY.COM

سلام!
عالی بود عزیزم.
اما ادم هیچ وقا بیکار نشه!
من بازنشستگی رو دوس ندارم.
سخته.می خوام همیشه مفید باشم.

ستاره جمعه 1 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 09:55 ب.ظ http://eshghohal87.blogsky.com

سلام رفیق چطوری گلم خیلی مطالبه جالبی گذاشتی وبتم خیلی توپه ناقلا راستی با تبادل لینک موافقی گلم من که همین الان لینکت کردم خوشحال میشم لینکم کنی تا با م رفیق تر بشیم

آنی جمعه 1 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 10:52 ب.ظ http://annesherly.blogfa.com/

همیشه یه جور خاصی می نویسید و توصیف می کنید که من دوست دارم:)

مرسی عزیزم. لطف داری.

صادق شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 09:47 ق.ظ http://pelak21.blogfa.com

سلام
اول. ببخشید من نمی دونستم شما عمل آپاندیسیت داشتین . امیدوارم خوب خوب شده باشین
دوم . در مورد مسیر نوشته هاتون منظورم دغدغه ها بود . بخصوص راجع به نوشته بازنشستگی . چون حس کردم بیشتر تمرین نوشتن بوده
سوم . من کم فرصت می کنم فکرم رو متمرکز کنم . به همین خاطر کم می نویسم . جز پنجشنبه جمعه که تعطیله من بقیه روزا سرم زیادی شلوغ می شه . حالا شما بزرگواری کنید یک سری بزنید من هم سعی می کنم بیشتر بنویسم
مرسی

ساندویچ شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 09:59 ق.ظ http://sandwich.blogfa.com/

سلام نازلی جان
منواقعا معذرت میخوام که بهتون خبر ندادم
با اجازتون من شما رو لینک کردم که هر وقت آپ کردم زودی خبرتون کنم.
موفق باشی
در ضمن من خیلی خیلی از سبک داستاناتون خوشم میاد.
امیدوارم موفقتر باشی

مرسی عزیزم برای اینکه خبرم میکنی. چون نوشته هاتو خیلی دوست دارم. و ممنون از تعریفتون.

مینا شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 10:23 ق.ظ

سلام عزیزم
رویای قشنگیه
اما یه نکته
مطمئنه که به سن بازنشستگی میرسه؟
من که آرزو میکنم هیچ وقت اونقدر عمر نکنم

چرا عزیزم دوران بازنشستگی هم برای خودش قشنگه فقط امیدوارم که آدم مریض نباشه.

مشی شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 10:57 ق.ظ http://mashi.blogsky.com

من آپم!

بهت سر زدم عزیزم.

شوا شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 11:07 ق.ظ http://www.nsuns.blogfa.com

سلام
مرسی از حضور عزیزتون.
شما رو در فرایند لینکیدایز قرار دادم.
لینکیدمتون.

ممنونم.

امین جون دوشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 12:41 ق.ظ http://morpheus.blogsky.com

سلام نازلی خانوم!!!!!!!!
وااااااااااااااااای! نوشته های شما رو تازه کشف کردم! عجب حس لطیفی دارن! من به شدت با اونها هم ذات پنداری می کنم!!!! چرا شما نوشته هاتون رو چاپ نمی کنید؟!!!
من هم مثل شخصیت داستان شما از این جور حس ها داشتم!! مخصوصاً با رئیس تپل(ببخشید که خودمونی می نویسم) که از پشت کرکره ها ما رو می پایید!!!!!!
وااااااااااااااااای نازلی خانوم نمی دونستم شما آپاندیس هم داشتی؟!!!

جدی : نازلی جان سلام! دوست گلم! چه قدر بگم؟!! یه کم پرداخت داستانهات رو بیشتر کن! یه کم حوصله نشون بده! ایده های خوبت رو اینجوری خرج نکن لطفاً

چشم به روی چشم.

اینموریکس سه‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 10:03 ب.ظ http://inmorix.persianblog.ir

ولی اصلا دوست ندارم ماساژورها رو بعد بازنشستگیم ببینم...الان مگه چم هست؟ (:

غ-گ سه‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 10:05 ق.ظ http://www.ghganji.blogfa.com

سلام
ممنون که سرزدین....
در مورد نظرتم خیلی بد نمیگیا!...
تا بعد........

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد