نوشته های من

داستان کوتاه- شعر-داستان بلند

نوشته های من

داستان کوتاه- شعر-داستان بلند

دروغ

زن اول از زن دوم شکایت کرد گفت و گفت. زن دوم هیچکدام را نپذیرفت. زن سوم شهادت دروغین داد. زن چهارم سکوت کرد و تنها از  فاجعه تاسف خورد.

نظرات 19 + ارسال نظر
من و تو یکشنبه 26 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 05:00 ب.ظ http://u-i.blogsky.com

سلا م
ممنون که داستان رو خوندید و نظر دادید.

ایده یکشنبه 26 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 06:10 ب.ظ

وای چه بد... منم متاسف شدم

کمال یکشنبه 26 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 07:35 ب.ظ http://baroonedeltangi.blogsky.com

من نمی دونم چرا ما باید از عرب ها الگو بگیریم
من این تهاجم فرهنگی رو نمی پذیرم و اسم خودم هم فیمینیست نمی ذارم
بلکه من فقط از سنت خوب ایرانیم دفاع می کنم که میگه:خدا یکی زن یکی

فکر میکنم که اشتباه برداشت کردین اینها که زنهای یک مرد نبودن.

Inموریx یکشنبه 26 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 07:53 ب.ظ

چه خبره اینجا؟؟؟؟اینهمه زن چه میکنن؟؟؟؟

فقط چند تا شخصیت بودن.

صادق دوشنبه 27 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 11:18 ق.ظ http://pelak21.blogfa.com

سلام .
و این ماجرا تا زن هزارم ادامه دارد......

آرمین آران دوشنبه 27 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:51 ب.ظ

واسه همینه نمیذارن زن ها شهادت بدن دیگه ! { چشمک }

•*..*• مهرنوش خانومی•*..*• دوشنبه 27 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 03:44 ب.ظ http://tameshki.blogsky.com

چرا همیشه حق ی نفر ضایع میشه ؟

چرا این دنیا اینطوریه ؟

باهات موافقم ولی نمیدونم شاید بعدها حق اون آدم ضایع نشه و خدا یه جورایی درست کنه قضیه رو. شاید هم نه.

کارمند کوچولو دوشنبه 27 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 04:21 ب.ظ http://edarehyema.blogsky.com

سلام نازلی جون... چه زنهایی پیدا میشن ها!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

واقعا باهات موافقم.

ت ت دوشنبه 27 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 05:02 ب.ظ http://i-am-happy.blogfa.com

وقتی گرفتن 4تا زن حلال باشه همین می شه دیگه!!!!!!!!!!

بهاره دوشنبه 27 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 05:30 ب.ظ http://rouzmaregiha.blogsky.com

ماشالاااااااا! خدا بده برکت... اونقت شوهر این ۴ نفر خودش کجا بود؟
نازلی جونم فقط خدا نکنه آدم گیر یه آدم دغل باز دروغگو بیفته... حتی خدا هم تو کار این آدما میمونه:)
از خودت مواظبت باش دوستم:-*

بهاره جون من اصلا منظورم چهار تا زن از یک مرد نبوده ولی نمیدونم چرا خیلیها این تصور رو کردن شاید من بد نوشتم. من فقط منظورم چهار تا زن بوده که از یک مساله خبر داشتند.

دریا(کافهء‌زیر دریا) دوشنبه 27 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 06:05 ب.ظ http://felitsa.blogfa.com

:)مرسی نازنینم.لطف داری.خوشحالم که با هم آشنا شدیم.نوشته های شما هم دوست داشتنی بود.پست قبل داستان بود یا واقعیت؟

منم خوشحالم عزیز دلم . پست قبل هم واقعیتی بود که به شکل داستان بیان شده. به هر حال هر سوژه ایی از یک واقعیت نشات گرفته.

الهه ... دوشنبه 27 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 06:53 ب.ظ http://ela7.blogfa.com/

با زن چهارم موافقم ... !

کمال دوشنبه 27 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 07:33 ب.ظ http://baroonedeltangi.blogsky.com

من و یکی از دوستان وبلاگی در این مورد دو سه روزی هست که بحثمون در مورد همین زن و صیغه و از این حرفا بود
واسه همینم من بد متوجه داستانتون شدم

سحربانو سه‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 03:48 ب.ظ http://samo86.blogsky.com

من نمی دونم مشکل از زن هاست یا از مردها.
بابا آخه یکیش مگه کمه شونه که ۴ تا می گیرننننن:(

مشی چهارشنبه 29 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 02:53 ب.ظ http://mashi.blogsky.com

۴ تا زن داشته دیگه!‌ فاجعه نیست!! تراژدیه!

بهاران جمعه 1 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 05:46 ب.ظ http://chalesh.blogsky.com

چی بگم...از دروغ متنفرم...

رها شنبه 2 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 01:27 ق.ظ http://lamakan.blogsky.com

نازلی عزیزم سلام باز هم کوتاه و به قول معروف موجز نوشتی ...زیبا بود و یک جورهایی به نامهء کوچولوی من می خورد...مرسی نازلی مهربونم مرسی از حضورت

لولی شنبه 2 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 02:12 ق.ظ http://farhangadad.blogsky.com

بهتر بود به جای واژه د زن از کنیز استفاده میکردین
این یادگار تازی ها

امین شیرازی دوشنبه 4 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 12:20 ق.ظ http://morpheus.blogsky.com

نازلی جان! سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام!!!!
متأسفانه داستانت اوقدر کوتاه بود که تا اومدم ازش ایراد بگیرم، تموم شد!!!!!
حالا چیکار کنم؟
اینجوری هم که مزه نمی ده!
فعلاً خداحافظ!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد