نگاهمان در هم تلاقی میکند و هر دو لبخند میزنیم. هیچ حرفی برای گفتن نمانده است و هیچ قلبی به سرعت نمیتپد تنها آرامش وجودمان را پر کرده است.
در هم فرو میرویم و باز میخندیم بدون حرف.
زندگی آسانتر از بحث کردن است، خندیدن آرامشی ابدی دارد.
نوجوان نیستیم تا برای بوسه ایی پنهایی زندگی را سراسر غوغا کنیم و نه جوان که برای هر حرفی قهر، ما دیگر پیر شده ایم.
خسته و آرام .
هر نگاه پر از زندگی است و زندگی لحظه های آرامش هم آغوشی بی هیاهو.
نوازشی بدون ادعا و بوسه ایی به آرامی دریای بیکران.
زندگی در همین لحظه ها معنا میگیرند و رنگین میشوند. تو برای من حوله گرم می آوری و من برای تو جوشانده درست میکنم.
دستان چروک خورده ات را روی صورتم میکشی و موهای سفیدم را نوازش میکنی باز لبخند میزنیم. دیگر هیچ ابهامی وجود ندارد.
زندگی پر از روشنایی است.
با سلام و عرض احترام به شما وبمستر گرامی
سیستم حرفه ای تبلیغات پارسیان کلیک ، شما را به فعالیت در این سیستم پیشرفته که حرفه ای ترین و معتبرترین سیستم کلیکی در ایران می باشد ، دعوت می نماید.
شما قادر خواهید بود در این سیستم با شرایط بسیار خوب ، کسب درآمد نموده و یا تبلیغات خود را در سایت اعضای سیستم به نمایش درآورده و آمار بازدید سایت خود را به شکلی باورنکردنی بالا ببرید و همچنین از خدمات ویژه اعضا استفاده نمائید.
با سپاس
ارائه توضیحات بیشتر در پایگاه :
www.parsian-click.com
این پست خیلی دلنشین بود.اگر عشق تا بی نهایت و تا لحظهءآخر همراهمان باشد چقدر خوشبختیم.
از توصیهت ممنونم نازنینم.امتحان میکنم:)
لطیف بود چقدر ... :)
راستی دوست جونی وقتی نظرهاتون رو می بینم از صمیم قلب خوشحال می شم ...
مرسی که می آیید ...
خواهش میکنم این حس دو طرفه است عزیزم.
سلام نازلی جونم.. خیلی ناناز بود
[گل]به نام یگانه کاتب کتیبه عشق...[گل]
سلام زیبا بو.د در پناه حق باشید بای
توی ساحل روی شن ها قایقی به گل نشسته
یکی با چشمون گریون گوشه ای تنها نشسته
نگاه پر اظطرابش به افق به بی نهایت
ساکت اما تو قلبش داره یه دنیا شکایت
تو چششاش حلقه ی اشکه تو قلبش غم دنیا
منتظر به راه بیاره تا بیاد امروزر و فردا
باورش نمی شه که عشق و همه دنیا زیر آبه
تنها مونده توی ساحل زندگی براش عذابه
تنهای براش عذابه
خاطرات لب دریا دیگه از یادش نمی ره
همه دنیاش زیر آب و خودشم به غم اسیره
دست بی رحم زمونه عشق شو برده به دریا
حالا از خودش می پرسه میادش آیا آیا ؟
عاشقی که تنها با شه تو دنیا نمی مونه
دل عاشق رو شکستن شد کار این زمونه
خاطرات لب دریا دیگه از یادش نمی ره
همه دریاش زیر آب و از غم دوریش میمیره
هر گز از یادش نمی ره اغم دوری میمیره
سلام
چقدر این زوج های پیر که تا آخرین لحظه به هم وفادارن و همدیگرو دوست دارن باحالن
یاد یه نمایی تو فیلم تایتانیک افتادم. آب داشت تمام کشتی رو میگرفت ولی یه زوج پیر در اون همه هیاهو به سکانسی از فیلم با دراز کشیدن در تخت خواب و آخرین نگاه ها به همدیگه آرامشی عجیب دادن.
این یه حمله به من خیلی آرامش داد عزیزم! زندگی در همین لحظه ها معنا میگیرند و رنگین میشوند. تو برای من حوله گرم می آوری و من برای تو جوشانده درست میکنم. احساس کردم منو شوهرم اگه به اون مرحله برسیم چی می شه؟؟
بهتر شدی تو؟؟
آره عزیزم بهترم.
بابا تو دیگه کی هستی!
خیلی قشنگ و لطیف مینویسی. بسیار لذت بردم. واقعاْ چه استعدادهایی وجود دارد و مردم از آن بیخبرند. حتماْ به فکر چاپ داستانهایت باش. شاید با چاپ کتاب مردم بیشتر بخوانند و بشناسند.
مرسی شما لطف داری عزیزم.
سلام نازلی جان
ممنون که سر زدی
از حمایتت هم ممنونم
زمان همیشه نشون میده قدرت انسانها در عشق چقدر قویه کاش همه این لحظات پیری رو تجربه کنن
واااااااااااااااااااااااااااااااااای
چه نوشته لذت بخشی؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! میشه من و شما با هم لینک رد و بدل کنیم؟ چرا من تا حالا از خواندن همچین نوشته هایی محروم بودن/ لطفان نذار توی این حال برم دوباره و هی بنویس که من هی بیام بخونم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خارج از شوخی :
نازلی جان نوشته بسیار لطیفی بود!!! آن قدر که تصمیم گرفتم، نقد کردنش را فراموش کنم و از حس جاری در نوشته لذت ببرم!!
پی نوشت : تبریک می گم به اندازه یک دنیا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سلام . به قول امین خان لطیف بود . دیده بودم آدما برای بزرگ شدن عجله داشته باشند اما برای پیر شدن نه . موفق باشید.
چقدر دوست داشتنی بود:)
چه خوبه که این آرامش و روشنایی در سرتاسر زندگیمون باشه
البته این یه حس دو طرفست و باید باشه
پر از احساس...
هر وقت واژه هم آغوشی را می بینم بی اختیار به یاد یگانه فروغی که می شناسم می افتم. فروغ فرخزاد.
سخن از پیوند سست دو نام و هم آغوشی در اوراق کهنه یک دفتر نیست.
سخن از گیسوی خوشبخت من است
با شقایق های ....
چقدر این واژه زیباست. زیبا عین این متنی که در این جا دیدم. هر چند دلم گرفت.
چقدر این نوشته هات نازند نازلی..و اون بالایی چقدر غم انگیز با بوی متعفن خیانت..
شاد باشی نازلی نازنینم
وه، که چه قدرتی در تشریح آرامش آن دو ، آنهم به وقت رفتن در این نوشته شما موج میزند. زندگی یک درام بلند است و پر از قصههای جانبی کوتاه و از آنجاییکه من همیشه ضعفی ملموسی در رابطه با زیبایی، حال چه به شکل یک نوشته و یا که یک صورت یا که سیرت یا که رفتار داشته ام، اینبار نیز نتوانستم از ترسیم زیبای شما از زندگی آن دو، هر چند که برای من به مثابه دو تکه چوبی میمانند که در کنار جریان مهیب رود زندگی در آبگیری به زندگی مشغولند، بی تفاوت بمانم.مرسی.