سلام.من اسمتو توی نظرات فرامرز دیدم و چون از وبش خوشم اومد یه سری به وب خواننده هاش زدم.وب تو هم قشنگه.مخصوصا این شعرت.اگه وقت کردی یه سر به منم بزن.پشیمون نمیشی.
سلام نازلی جونم خوفی؟ راست میگی خیلی سخته <نگاه کردن و حسرت نخوردن> ولی عوضش خیلی راحته <امید داشتن و باز هم امید داشتن> دوستم... امید اگه باشه همه چی درست میشه... مثملا من اگه امید نداشتم الان باید تو سر خودم می زدم و هی غصه می خوردم ولی از برکت وجود همین امید... هم مشکلم حل شد و هم عوض تو سر خودم زدن دارم با دمم گردو میشکونم نازلی جونم اینا:) از خودت مواظبت باش دوستم:-*
سلام و عرض ارادت ممنون بابت شرحتون. بله من واقعا کم کاری می کنم . اما باور کنید از فاصله بیست آذر تا بیست بهمن بینهایت گرفتارم . اما حتما با یک پست در شرح عکس به زودی خدمت دوستان خواهم رسید. در ضمن وقتی نوشته های خوب شما هست دیگه واقعن کی میاد سراغ خزعبلات امثال من ؟ نوشته این بار شما اما من رو غمگین کرد. خیلی غمگین و ناراحت . من نقد خودم به داستان کمد دیواری رو پس می گیرم و از شما خواهش می کنم اینقدر از نگاه و حسرت ننویسید. موفق شادمان شادکام و...باشید
نازلی نازنینم سلام...خوبی؟ ببخش که مدتی نبودم و حالا که هستم...هر چند به قول دوستی همیشه بود من هم بی تابیست...راست می گی دیدن و نادیده انگاشتن کار سختیست که سالهاست تمرینش می کنم اما هنوز ناتوانم... به هر حال تو شاد باشی عزیزم ، شاد و سلامت و همیشه نویسا
تا چه زمانی؟ تا زمانی که دست از شعر گفتن برداری و بذاری ما با همون هیولای کمد خوش باشیم! تا زمانی که ...! دوم اینکه ما بر خلاف جناب صادق خان، هیچ کدوم از نظریاتمون رو پس نمی گیریم. حالا خود دانی. باز هم مثل همیشه، کمی حرفهای جدی در آخر کار : نازلی جان، این نوشته آخرت یک نوشته کاملاً حسی است و نمی خوام که صحبت کردن از اون به حساب نادیده گرفتن اون بخش محسوب بشه. نازلی فارق از حسی که تو این نوشته است و همه ما خواننده ها تا اینجا سرش اتفاق نظر داریم. این کار رو یکی از کارهای ضعیف تو قلمداد می کنم. چون نه اون آهنگ و ریتم کارهای قبلی خودت رو داره و نه نثر چندان روونی به حساب می یاد. برای مثال این کلمه شاکر خیلی آهنگ بدی به جمله داده و می شد که از کلمه های بهتری استفاده کرد. به هر جهت کی جرعت داره که در آخر کار به شما نگه که خسته نباشی دوست خوبم؟!!!!!
بی ادب این ع که تو کلمه جرأت گذاشتم برای تأکید بود بر اصل ماجرا که هیچ کس اون رو نداره. چه با ع چه با الف! حالا شما غلطگیر شدین؟ حالا از من ایراد می گیری؟ اون هم چیزی که عمداً گذاشته شده؟ اشکال نداره، کوتاه میام به خاطر ن ن!!!
خوب چه میشه کرد... مگ مهمه تا کی... فعلن که باید نگاه کرد و ...
کاملا درسته
نازلی
اسمت هم قشنگه
مرسی لطف داری.
تا همیشه...این است زندگی...!
زه دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
تا زمانی که دریابیم با نگاه کردن و حسرت خوردن عمر تلف میکنیم
بهتره قبل از این که کور بشیم بفهمیم چطور بینا زندگی کنیم
واقعا تا چه زمانی؟
خودت خوبی نازلی جونممممممممممممممم؟
خوبم عزیزم مرسی.
نمی دانم این کاریکلماتور ازپرویز شاپور را خوانده اید :
پرستوی تنبل ،فرارسیدن بهار گذشته را بشارت می دهد
سلام.من اسمتو توی نظرات فرامرز دیدم و چون از وبش خوشم اومد یه سری به وب خواننده هاش زدم.وب تو هم قشنگه.مخصوصا این شعرت.اگه وقت کردی یه سر به منم بزن.پشیمون نمیشی.
منم کلا اون ۲-۳ روز قاطی کرده بودم از بس کار ریخته بود سرم:))
سلام نازلی عزیز
حسرت نخوردن نشدنی نیست! ما نگاه نکردن نشدنیه...
قشنگ بود عزیزم
سلام نازلی جونم
خوفی؟
راست میگی خیلی سخته <نگاه کردن و حسرت نخوردن> ولی عوضش خیلی راحته <امید داشتن و باز هم امید داشتن> دوستم... امید اگه باشه همه چی درست میشه... مثملا من اگه امید نداشتم الان باید تو سر خودم می زدم و هی غصه می خوردم ولی از برکت وجود همین امید... هم مشکلم حل شد و هم عوض تو سر خودم زدن دارم با دمم گردو میشکونم نازلی جونم اینا:)
از خودت مواظبت باش دوستم:-*
لازم به آه کشیدن نیس دوس جون! اگه فک می کنیم که حسرت می خوریم، بهتره آصلا" آه نکشیم عزیزم!َ
سلام و عرض ارادت
ممنون بابت شرحتون. بله من واقعا کم کاری می کنم . اما باور کنید از فاصله بیست آذر تا بیست بهمن بینهایت گرفتارم . اما حتما با یک پست در شرح عکس به زودی خدمت دوستان خواهم رسید. در ضمن وقتی نوشته های خوب شما هست دیگه واقعن کی میاد سراغ خزعبلات امثال من ؟
نوشته این بار شما اما من رو غمگین کرد. خیلی غمگین و ناراحت . من نقد خودم به داستان کمد دیواری رو پس می گیرم و از شما خواهش می کنم اینقدر از نگاه و حسرت ننویسید.
موفق شادمان شادکام و...باشید
با سلام.
از وبلاگتون بازدید کردیم. جالب بود.
در صورت تمایل از وبسایت ما هم بازدید کنید.
باسپاس - انجمن متخصصان الکترونیک ایران
کامنتمو تصحیح می کنم :بهتره اصلا نگاه نکنیم!!
حسش کردم این دلنوشته رو ...
نازلی نازنینم سلام...خوبی؟ ببخش که مدتی نبودم و حالا که هستم...هر چند به قول دوستی همیشه بود من هم بی تابیست...راست می گی دیدن و نادیده انگاشتن کار سختیست که سالهاست تمرینش می کنم اما هنوز ناتوانم...
به هر حال تو شاد باشی عزیزم ، شاد و سلامت و همیشه نویسا
سلام.
از سایت من هم بازدید کنید. لینک های جالب از همه چیز و همه جا .
جمشید
امید داشتن خیلی خوبه، اما گاهی مثل این میمیونه که سر خودت رو داری کلاه میگذری. جایی میرسی که دیگه چیزی دلت رو گرم نمیکنه
کاملا موافقم.
تا چه زمانی؟
تا زمانی که دست از شعر گفتن برداری و بذاری ما با همون هیولای کمد خوش باشیم!
تا زمانی که ...!
دوم اینکه ما بر خلاف جناب صادق خان، هیچ کدوم از نظریاتمون رو پس نمی گیریم. حالا خود دانی.
باز هم مثل همیشه، کمی حرفهای جدی در آخر کار :
نازلی جان، این نوشته آخرت یک نوشته کاملاً حسی است و نمی خوام که صحبت کردن از اون به حساب نادیده گرفتن اون بخش محسوب بشه.
نازلی فارق از حسی که تو این نوشته است و همه ما خواننده ها تا اینجا سرش اتفاق نظر داریم. این کار رو یکی از کارهای ضعیف تو قلمداد می کنم. چون نه اون آهنگ و ریتم کارهای قبلی خودت رو داره و نه نثر چندان روونی به حساب می یاد. برای مثال این کلمه شاکر خیلی آهنگ بدی به جمله داده و می شد که از کلمه های بهتری استفاده کرد.
به هر جهت کی جرعت داره که در آخر کار به شما نگه که خسته نباشی دوست خوبم؟!!!!!
آقای فیلسوف جرات نه جرعت...
بی ادب این ع که تو کلمه جرأت گذاشتم برای تأکید بود بر اصل ماجرا که هیچ کس اون رو نداره. چه با ع چه با الف!
حالا شما غلطگیر شدین؟
حالا از من ایراد می گیری؟
اون هم چیزی که عمداً گذاشته شده؟
اشکال نداره،
کوتاه میام به خاطر ن ن!!!
امید تنها راه حل هستش...