نوشته های من

داستان کوتاه- شعر-داستان بلند

نوشته های من

داستان کوتاه- شعر-داستان بلند

نگاه کردن

نگاه کردن و حسرت نخوردن 

کاری است سخت و نشدنی 

نگاه کردن و باز شاکر داشته ها بودن

نگاه کردن و باز نگاه کردن 

فرو خوردن بغض 

بیرون دادن آّهی بلند و تمام نشدنی 

امید داشتن و باز هم امید داشتن 

و باز هم گذر لحظه های .... 

نگاه کردن  

اما تا چه زمانی....

نظرات 21 + ارسال نظر
ایده یکشنبه 29 دی‌ماه سال 1387 ساعت 12:48 ب.ظ

خوب چه میشه کرد... مگ مهمه تا کی... فعلن که باید نگاه کرد و ...

لیندا یکشنبه 29 دی‌ماه سال 1387 ساعت 12:59 ب.ظ http://marjaneh.blogsky.com

کاملا درسته
نازلی
اسمت هم قشنگه

مرسی لطف داری.

بهاران یکشنبه 29 دی‌ماه سال 1387 ساعت 01:15 ب.ظ http://chalesh.blogsky.com

تا همیشه...این است زندگی...!

کمال یکشنبه 29 دی‌ماه سال 1387 ساعت 02:21 ب.ظ http://baroonedeltangi.blogsky.com

زه دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

تا زمانی که دریابیم با نگاه کردن و حسرت خوردن عمر تلف میکنیم
بهتره قبل از این که کور بشیم بفهمیم چطور بینا زندگی کنیم

سحربانو یکشنبه 29 دی‌ماه سال 1387 ساعت 06:01 ب.ظ http://samo86.blogsky.com

واقعا تا چه زمانی؟
خودت خوبی نازلی جونممممممممممممممم؟

خوبم عزیزم مرسی.

طنز کوتاه یکشنبه 29 دی‌ماه سال 1387 ساعت 11:29 ب.ظ http://igol.blogfa.com/

نمی دانم این کاریکلماتور ازپرویز شاپور را خوانده اید :
پرستوی تنبل ،فرارسیدن بهار گذشته را بشارت می دهد

سایرا یکشنبه 29 دی‌ماه سال 1387 ساعت 11:40 ب.ظ http://saira.blogfa.com

سلام.من اسمتو توی نظرات فرامرز دیدم و چون از وبش خوشم اومد یه سری به وب خواننده هاش زدم.وب تو هم قشنگه.مخصوصا این شعرت.اگه وقت کردی یه سر به منم بزن.پشیمون نمیشی.

سحربانو دوشنبه 30 دی‌ماه سال 1387 ساعت 10:57 ق.ظ http://samo86.blogsky.com

منم کلا اون ۲-۳ روز قاطی کرده بودم از بس کار ریخته بود سرم:))

مینا دوشنبه 30 دی‌ماه سال 1387 ساعت 11:30 ق.ظ

سلام نازلی عزیز

حسرت نخوردن نشدنی نیست! ما نگاه نکردن نشدنیه...

قشنگ بود عزیزم

بهاره دوشنبه 30 دی‌ماه سال 1387 ساعت 02:08 ب.ظ http://rouzmaregiha.blogsky.com

سلام نازلی جونم
خوفی؟
راست میگی خیلی سخته <نگاه کردن و حسرت نخوردن> ولی عوضش خیلی راحته <امید داشتن و باز هم امید داشتن> دوستم... امید اگه باشه همه چی درست میشه... مثملا من اگه امید نداشتم الان باید تو سر خودم می زدم و هی غصه می خوردم ولی از برکت وجود همین امید... هم مشکلم حل شد و هم عوض تو سر خودم زدن دارم با دمم گردو میشکونم نازلی جونم اینا:)
از خودت مواظبت باش دوستم:-*



آسمان(مشی) دوشنبه 30 دی‌ماه سال 1387 ساعت 03:51 ب.ظ http://mashi.blogsky.com

لازم به آه کشیدن نیس دوس جون! اگه فک می کنیم که حسرت می خوریم، بهتره آصلا" آه نکشیم عزیزم!َ

ٌصادق دوشنبه 30 دی‌ماه سال 1387 ساعت 06:40 ب.ظ http://pelak21.blogfa.com

سلام و عرض ارادت
ممنون بابت شرحتون. بله من واقعا کم کاری می کنم . اما باور کنید از فاصله بیست آذر تا بیست بهمن بینهایت گرفتارم . اما حتما با یک پست در شرح عکس به زودی خدمت دوستان خواهم رسید. در ضمن وقتی نوشته های خوب شما هست دیگه واقعن کی میاد سراغ خزعبلات امثال من ؟
نوشته این بار شما اما من رو غمگین کرد. خیلی غمگین و ناراحت . من نقد خودم به داستان کمد دیواری رو پس می گیرم و از شما خواهش می کنم اینقدر از نگاه و حسرت ننویسید.
موفق شادمان شادکام و...باشید

انجمن تخصصی الکترونیک ایران دوشنبه 30 دی‌ماه سال 1387 ساعت 06:44 ب.ظ http://electronix.ir

با سلام.
از وبلاگتون بازدید کردیم. جالب بود.

در صورت تمایل از وبسایت ما هم بازدید کنید.

باسپاس - انجمن متخصصان الکترونیک ایران

آسمان(مشی) سه‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:47 ب.ظ http://mashi.blogsky.com

کامنتمو تصحیح می کنم :بهتره اصلا نگاه نکنیم!!

الهه ... سه‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 05:37 ب.ظ http://ela7.blogfa.com/

حسش کردم این دلنوشته رو ...

رها سه‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 07:56 ب.ظ http://lamakan.blogsky.com

نازلی نازنینم سلام...خوبی؟ ببخش که مدتی نبودم و حالا که هستم...هر چند به قول دوستی همیشه بود من هم بی تابیست...راست می گی دیدن و نادیده انگاشتن کار سختیست که سالهاست تمرینش می کنم اما هنوز ناتوانم...
به هر حال تو شاد باشی عزیزم ، شاد و سلامت و همیشه نویسا

جمشید سه‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 07:56 ب.ظ http://jamshid.ir

سلام.

از سایت من هم بازدید کنید. لینک های جالب از همه چیز و همه جا .

جمشید

هستی‌ چهارشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:40 ق.ظ http://hastinike.blogspot.com/

امید داشتن خیلی‌ خوبه، اما گاهی مثل این میمیونه که سر خودت رو داری کلاه میگذری. جایی‌ میرسی‌ که دیگه چیزی دلت رو گرم نمیکنه

کاملا موافقم.

امین جون چهارشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:37 ق.ظ http://morpheus.blogsky.com

تا چه زمانی؟
تا زمانی که دست از شعر گفتن برداری و بذاری ما با همون هیولای کمد خوش باشیم!
تا زمانی که ...!
دوم اینکه ما بر خلاف جناب صادق خان، هیچ کدوم از نظریاتمون رو پس نمی گیریم. حالا خود دانی.
باز هم مثل همیشه، کمی حرفهای جدی در آخر کار :
نازلی جان، این نوشته آخرت یک نوشته کاملاً حسی است و نمی خوام که صحبت کردن از اون به حساب نادیده گرفتن اون بخش محسوب بشه.
نازلی فارق از حسی که تو این نوشته است و همه ما خواننده ها تا اینجا سرش اتفاق نظر داریم. این کار رو یکی از کارهای ضعیف تو قلمداد می کنم. چون نه اون آهنگ و ریتم کارهای قبلی خودت رو داره و نه نثر چندان روونی به حساب می یاد. برای مثال این کلمه شاکر خیلی آهنگ بدی به جمله داده و می شد که از کلمه های بهتری استفاده کرد.
به هر جهت کی جرعت داره که در آخر کار به شما نگه که خسته نباشی دوست خوبم؟!!!!!

آقای فیلسوف جرات نه جرعت...

امین جون پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:22 ق.ظ http://morpheus.blogsky.com

بی ادب این ع که تو کلمه جرأت گذاشتم برای تأکید بود بر اصل ماجرا که هیچ کس اون رو نداره. چه با ع چه با الف!
حالا شما غلطگیر شدین؟
حالا از من ایراد می گیری؟
اون هم چیزی که عمداً گذاشته شده؟
اشکال نداره،
کوتاه میام به خاطر ن ن!!!

این م و ر ی ک س جمعه 4 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 08:56 ب.ظ

امید تنها راه حل هستش...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد