اعجاز بود
در اندوه شب سردی
آسمان غرید
باد نالید
اضطراب تلخ تنهایی در فضا پیچید
دخترک تنها بود
شمع خاموش و نور ناپیدا بود
انتظار نامیرا بود
دخترک جهدی کرد
برای باز آمدن
و شاید باز رفتن
اما
امان از ترس و تنهایی
نگاه خیره اش بر درب چوبین
دستهای خیس بی حامی
باز هم غرش تند رعد
در هیاهوی تاریکی
در دلش پیچی زد
دردی از وحشت
ناگهان
صدای چرخش قفلی
جیر جیر دربی
و ظهور صورتی
آشنا
خسته و تب دار
خیس و سرد و یخ زده
با دستانی پر از پیوند
و لبی پر لبخند
اعجاز بود
چون نور
در میان شب بی شمع و خاموش
ندیده بودم شعر هم بنویسی اینجا. البته اگر درست فهمیده باشم و این نوشته شعر محسوب بشه.
دوست داشتم اون تیکه شدای چرخش قفلو... به قول تو اعجازش بود.
مرسی عزیزم.
سلام نازلی عزیز
واقعا زیبا تصویر کرده ای
مثل همیشه چسبید...
مرسی دوستم.
نمیدونستم شعر هم میگی دختر خوب:)تو همهء زمینه ها هنرمندیا:*
شما لطف داری عزیزم.
خب نازلی جان منو باید ببخشی ولی این شعرت منو کمی گیج کرد ! راستش خیلی دلم می خواست که اینو یه بار با صدای خودت می شنیدم که اون قسمت هایی که اهنگ شعر عوض شده رو ببینم چه جوری می خونی !؟ شاید هم واقعن اصراری بر آهنگین بودن شعر نداشتی ولی به هر حال منو گیج کردی !
اگه اجازه بدی یکی دو مورد دیگه هم بگم ، (در اندوه شب سردی ) رو میتونی بنویسی ( در اندوه شبی سرد ) ، بعضی کلمات مثل جهد ، نامیرا ، باز امدن ، باز رفتن ، که اتفاقن در چهار سطر پشت سر هم آوردی فضای شعرتو بردن به زمان مرحوم رودکی ! به جای ( و لبی پر لبخند) ، می تونستی بنویسی : ( پر از لبخند )
اما جاهایی که من خوشم اومد : امان از تر س و تنهایی - نگاه خیره اش بر درب چوبین ... یا در هیاهوی تاریکی - در دلش پیچی زد ، دردی از وحشت ، که ساده و روان بود ، پایان شعر هم زیبا بود
زیاده عرضی نیست ، و ببخشید بابت این همه خودنمایی که کردم !!
سلام
شرمنده دیر میکنم !
هزار تا کار دارم
واقعا سرم شلوغه ببخشید
-----
شعر قشنگیه
سلام نازلییییییی جان!
اول اینکه آقا مهدی اینبار دست پیش گرفت، پر پیمون در مورد کارت نوشت.(از خجالتش در میام)
دوم اینکه به شدت با مهدی هم عقیده ام درباره انتخاب کلماتی که داشتی.
سوم اینکه به همان دلیل اول که گفتم، ترجیح می دم از تنها نکته به درد بخور کارت!!!!!!!! D: بگم و اون اینه که ابتدا و انتهای کارت بسیار خوب به هم پیوند خوردن. یه جور تدوین سینمایی شده. ما همون ابتدا می دونیم که چیزی شبیه معجزه اتفاق افتاده و تا آخر نوشته ات(ببخشید که بهش شعر نمی گم)، دنبال اون لحظه طلایی هستیم. لحظه طلایی رو در دو بخش تعریف کردی، بخش اول که ورود اون مرد رو تعریف می کنی که من اصلاً دوستش ندارم و در بخش دوم که از صنعت تشبیه استفاده کردی، به نظرم دلپذیر اومد.
در کل دیگه چه طوری؟؟؟
در کل جالب بود
خوشم میاد که تو شعر قوانین رو له و لورده می کنین
اینطوری یه حس آزادی به آدم دست میده
منم مثل مهدی دوست داشتم با صدای خودتون بشنوم آخه احساس کردم دارم بد می خونم
این لطف شماهاست که به این نوشته ها شعر میگین ولی من واقعا نمیدونم که قوانین شعر چیه تا اینکه بخوام لهش کنم:)
سلام نازلی جونم
دلم برات خیلی تنگ شده بود
شعرت هم خیلی ناز بود
موفق باشی عزیزم
مرسی عزیزم. منم همینطور اومدم بهت سر زدم اونقدر کند بودکه نتونستم برات کامنت بزارم. حالا بازم میام.
پست قبلی چه تصویر وحشتناکی داشت!!!۱
نازلی جان ، خیلی خوب بود. من همیشه فقط خواننده بودم و از نظر دادن پرهیز میکنم. اما نقد دو دوست بسیار عزیزم نگذاشت فقط خواننده باشم.
با احترام به مهدی و امین عزیز، اول اینکه نقد بر دو قسم مخرب و سازنده ست که این دو دوست نوع اول رو دوست دارند (علتش هم مشخصه) و دوم اینکه در اصل وبلاگ به قول دوست و یار بسیار عزیزم محمد صالح علا فضایی ست برای آزادانه و بدون قید و شرط نوشتن که در حقیقت فقط حرف دله ، نه جای جولان ادبی.
میشه این نوشته شعر یا نثر و یا نثر شاعرانه دید. در واقع هر چیز که نویسنده دلش بخواد باید دید.
سری به وبلاگ این دو نفر بزن ببین چه مزخرفاتی رو به خورد صفحات سفید میدهند و . . .
بازم بنویس بدون نگاه به این دو دوست عزیز من.
موفق باشی
مرسی بهراد جونم.
خوش به حال دختر... چقدر ذوق کرده از دیدن یک آشنا که لابد خیلی هم عزیزه براش:)
به به شعر هم که اینجا گفته می شود:)
خیلی عالی بود فقط دلم می خواد بدونم آهنگش چه جوریاست.
راستی نی نی در چه حاله؟؟؟
نی نی هم خوبه خاله جون.
نازلی خانوم یا آقا بهراد فرقی نمی کنه!
از ابراز لطف ادیبانه جناب بهراد تشکر می کنیم.
با همه احترامی که برای این دوست عزیز قایل ام. اول می گم که آقا بهراد منتظر نوشته های بی بدیل شما هستیم که چیزی به بار دانش ما اضافه بشه! دوم همین طوری به شما افتخار می کنیم که با آقای م.ص.ا. دوست شفیق هستید. سوم اینکه گویا بهراد جان، طنز جاری در کامنتها را که به طور معمول تکرار می شوند، نادیده گرفتن و سوم اینکه نازلی خانوم محترمه به شدت در کامنتهاشون نسبت به نوشته های ما ابراز لطف(!) می کنن. بهراد جان با افزودن کلمه مزخرف و نسبت دادن آن به نوشته ما دیگه حسابی بنده نوازی کردن. دست مریزاد از این ابراز لطف!
دست آخر امیدوارم که این کامنت هم با اجازه صاحب وبلاگ پاک نشود و آزادی بیان زیر سوال نرود.
شما تا حالا هر چی دلتون خواسته به اسم طنز و شوخی گفتین منم پاک نکردم. مطمئن باش که اینم پاک نمیکنم.
سلام نازلی خانم ، این کامنت رو خصوصی در نظر بگیرید ، علتش هم اینه که هیچ وقت دوست ندارم وارد این جر و بحث های بی نتیجه وبلاگی بشم
1- همیشه وقتی می خوام برای یه نفر کامنت بذارم سعی می کنم واقعن نظرم رو بنویسم نه اینکه تعریف و تمجید بی خود و الکی
2- جزو وبلاگ نویس هایی هستی که جدی می نویسی و بهت تبریک میگم از این جهت ولی تو رو به خدا انتظار داشته باش که نوشته هات هم جدی خونده بشن و جدی هم نظر بدن خواننده ها
3- داستان هات رو بیشتر از شعرهات دوست دارم
4- این شعرت واقعن خوب بود
5- چرا بعضی وقتا آدم ها از دست هم دلگیر می شن !!؟
ولی من تاییدش میکنم به خیلی دلایل.
سلام .
می تونم من هم چند مورد رو توضیح بدم؟
1- به نظر من شعر رو نمی شه نقد کرد مثل همه هنرهای زیبا . مثل نقاشی ...می شه با اوون ارتباط برقرار کرد یا نکرد.
2- من واقعن مطمئنم ( با توجه به شناختی که دارم) هم مهدی و هم امین جدن مهربانانه شما رو نقد می کنن. اصلا این مهربانی در نوشته اوونها موج می زنه. دوستمون بهراد هم شناخت خوبی ندارن. و سوء تفاهم کوچولوئی رخ داد برای ایشون.
3- بدون تعارف ویلاگ شما پر از مطالب فخیمه . اینو جدی میگم. شما هم خوب می نویسید هم چیز خوب می نویسید و هم با متانت می نویسید و از ابتذال بعضی وبلاگ ها در نوشته های شما خبری نیست. جای تبریک داره.
4- من با این شعر شما ارتباط برقرار نکردم .به همون دلیل که بعضی شعرهای شما روی من واقعن اثر گذاشت. قصه هاتون که ...
5- بنویسید بنویسید بنویسید
من فقط در مورد شماره دو بگم که یکم اشتباه کردین چون بهراد همه مارو خوب خوب خوب میشناسه . گاهی هم من فکر میکنم به اسم طنز بعضی بدشون نمی یاد یه چیزایی رو بگن البته من هم تا حالا نشده که برخوردی با انتقاد کسی داشته باشم خود شما چندین بار منو نقد کردین و من استفاده کردم ولی گاهی خوبه وقتی که آدمها نقد میکنند دو طرفه بکنند همونطور که بهراد گفت.
حالا اصلا این شعر اونقدرها هم مهم نبود که بخواد اینهمه مشکل پیش بیاره.
اعجاز بود
چون نور
در میان شب بی شمع و خاموش
از این سه خط لذت عجیبی بردم ...
جالب بود نوشته هاتون....
در شبی تاریک که کسی کس را نمی دید از ره نزدیک
یک نفر از صخره های کوه بالا رفت....
اعجاز همو ن صورت آشنا بود!
واقعا عالی بود نازلی جونم! دوس دارم بیشتر شعر برامون بنویسی!
نی نی کوچولوت تبع شعرتو خوب به جوش آورده هااااااااااا!
هنر دوست گرامی
درود فراوان بر شما
فروش بلیط کنسرت علیرضا عصار به صورت انحصاری فقط از طریق مرکز موسیقی ققنوس و سایت پر طرفدار خودتان، ایران کنسرت آغاز شد
لازم به ذکر است کلیه دوستانیکه قصد تهیه بلیط دارند، هر چه سریعتر قبل از اعلام همگانی توسط جراید، از سه طریق زیر آنرا تهیه کنند ولی تحویل بلیط از روز شنبه و یکشنبه 3 و 4 اسفند آغاز خواهد شد.
اطلاعات بیشتر را در سایت ایران کنسرت بیابید
برای تهیه بلیط به 3صورت زیر اقدام فرمائید
1-خرید با کلیه کارتهای شتاب در سایت ایران کنسرت
2-ارسال با پیک از طریق تماس با شماره های 22728007 (4 خط)
3-مراجعه حضوری به آدرس و کروکی ما در سایت ایران کنسرت از روز شنبه و یکشنبه 3 و 4 اسفند
الآن زوده خوب نازلی جونمممممممممممممممممم:))
وای الهی من قربونش برم یه عالمههههههههههه.
وای الآن کلی ذوق دارم من. برم زودی به مهندس بگم که اونم کلی ذوق می کنه.
وای خدای مننننننننننننننننننن.
اسمشو چی می خواین بذارین؟ پسمل بازیگوش خاله:)
مرسی عزیزم. هنوز نمیدونیم چی بزارین داریم میگردیم.
سلام نازلی جان. خوبی؟ شعرت واقعا اعجاز بود. دوسش داشتم. راستی چرا کم پیدا شدی؟ حرفای مشی خانومم راسته؟
آره عزیزم.
سلام به همه دوستان!
من از این تریبون! رسماً اعلام می کنم که دل ما مثل شیشه است و اهل متلک و جدیهای شوخی شکل و از اینها نیستیم و نسبت به هرگونه اتهام اعلام براعت می کنم.
دوم اینکه به آقا صادق ارادت خاصی داریم.
سوم اینکه مهدی جان این دعوای وبلاگی نیست والا!!! من و آقا بهراد دوستی صمیمانه ای داریم و این بده بستون، به نوعی شوخی معمول بین ماست.
چهارم این که نازلی خانوم مچکریم که اجازه نشر کامنت دادی بهمون.
پنجم اینکه ما منتظر ششمیش هستیم،
ششم، نازلی جان شوخی و جدی، هر چی که بگیم فرقی نمی کنه، شما مثل مرغ طوفان به راهتون ادامه می دی و این مایه افتخار و مباهات ماست که با شما دوستی داریم.(از صمیم قلب بخوانید)