نوشته های من

داستان کوتاه- شعر-داستان بلند

نوشته های من

داستان کوتاه- شعر-داستان بلند

پرنده

نگاه کردن از ورای پنجره به آسمان آبی و ابرهای پنبه ایی سفید ، نویدآور چیست؟

چای در لیوان سرد میشود و دستی برای خوردنش پیش نمیرود، شمردن روزهای گاهشمار تبلیغاتی تفریح جدیدی که هیچ خلاقیتی ندارد. 

به راستی تعجیل انسانها برای گذشتن تندتر روزها برای چیست؟ جز گذر عمر و زودتر به انتها رسیدن ماحصل این حساب کردنها چه میتواند باشد؟ 

پرنده ایی کنار پنجره مینشیند و با نوک زدن به ارزنهای لبه آلومینومی طنین آشنایی را ایجاد میکند، موسیقی دانه ها. کفترهای پنجره نه گاهشمار دارند و نه هر روز ، ماهها و فصلها را اندازه میگیرند.  

پرنده گونه زیستن چه طعمی دارد ؟ تنها دانه ایی برای رفع گرسنگی ، چاله آبی برای تشنه نماندن و جفتی که به دنبالش پرواز کنی. 

چای سردتر میشود و رغبتی برای خوردنش وجود ندارد، توت خشک داخل قندان نقره ایی به دور از هر بازار و تبلیغی ، مصون از دنیای مجازی و بی هویت، نمایشش ضعیف است. 

ابرهای پنبه ایی دور میشوند و خورشید به پشت ابرهای خاکستری میرود، نام ابرها چه بود؟ 

حافظه یاری نمیدهد. 

اتاق تاریک میشود  و اثری از آسمان خاکستری نیست، صدای  رعد هراس انگیز است . باران با سرعت هر چه تمامتر شروع به باریدن میکند .  پرنده خودش را به گوشه ایی میکشاند و دست از نوک زدن میکشد. صدای دانه های بی شرم باران فضا را پر میکند. 

پرنده جسارت میکند و به میان آسمان میپرد.  

حقیقتا حس پرواز در زیر دانه های باران چگونه است؟

باران در لحظه قطع میشود و ابرهای خاکستری جایشان را به شعاع پر نور خورشید میدهند. 

پرنده اوج میگیرد و در افق گم میشود.

نظرات 18 + ارسال نظر
inموریx سه‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 02:56 ب.ظ

حقیقتا حس پرواز در زیر دانه های باران چگونه است....این جمله خیل خیلی واسم جالب بود...

صادق چهارشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 09:41 ق.ظ http://pelak21.blogfa.com

سلام .
می بینم که دیگ استعدادتون به جوش آمده و داره پلق پلق می کنه و حتی ممکنه سر بره. چه آش خو شمزه ای اینبار از توش بیرون اوومده .
قشنگ، قشنگه و تعریف هم لازم نداره. ( حتی یه آدم بی ذوق ملا لغتی مثل من هم جرات نمی کنه ایراد بگیره) .
موفق و سالم و خوشحال باشید

سحربانو چهارشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:06 ق.ظ http://samo86.blogsky.com

واقعا چرا ما هر روز میگیم کاش فردا بیاد کاش هفته دیگه بیاد؟ کهزودتر برسیم به آخرش؟
چرا از همین امروز ها استفاده نمی کنیم؟
منم با اینموریکس موافقم واقعا جمله جالبی بود.

الهه ... شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 07:37 ب.ظ http://ela7.blogfa.com/

عجیب ِ عجیب ِ عجیب به دلم نشست ...
و زیاد ِ زیاد ِ زیاد قشنگ بود ...
و همیشه خوب باشید دوستم ...

مرسی عزیزم.

کارمند کوچولو یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 09:37 ق.ظ http://edarehyema.blogsky.com

سلام دوست جون... خوبی؟ منم از گذر زمان خوشم نمیاد .. دلم نمی خواد روز شماری کنم عمرمونه که داره میگذره.. خیلی قشنگ نوشتی.. منم آپیدم دوست گلم

آسمان(مشی) یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 05:16 ب.ظ

من پرنده وار زیستنو خیلی دوس دارم!! نازلی جونم!!

رها سه‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 09:25 ب.ظ http://lamakan.blogsky.com

سلام عزیز دلم خوبی؟ نوشته ات مثل همیشه قشنگ بود هر چند کمی انگار غم انگیز...ممنونم از حضورت دوستت دارم

سلام همسایه های ۶ پنج‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 02:40 ب.ظ http://rezatehranii6.blogsky.com

سلام.با داستان بانو منتظر نقد و نظرتون هستم

هستی‌ جمعه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 12:27 ق.ظ http://www.hastinike.blogspot.com/

این‌ها یک جور دلگیری بهاریه که توی دل مینشینه. خیلی‌ قشنگه وقتی‌ بتونی‌ بنشینی یک گوشه و فقط فکر کنی‌ که چطور میشه صدای نوک زدن پرنده رو به پنجره شنید و چطور میشه ابر‌ها رو دید بدون اینکه اونجا حضور داشت. توی نوشته‌هات بی‌ رگبار میومد.

کارمند کوچولو شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 03:16 ب.ظ http://edarehyema.blogsky.com/

سلام نازلی جون.. خوبی؟ دلم برات تنگیده دوست جون... به من سر بزن آپیدم

آرمین آران شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:04 ب.ظ http://aranlar.blogsky.com

سلام
بیکاری فرسودگی میاره !
بازم قشنگ بود مثل همیشه

sababoy سه‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 06:19 ق.ظ http://www.sababoy.blogfa.com

مرا دریاب ای همه آسمان آبی. از خاکستر وجود من بگذر و بگستر بر پهنه ارغوانی دستان خود تا شاید اگر باران بارید، من نیز جزئی از دریای رحمت تو شوم.

Pay attention to me. You blue all the sky. Pass from the ashes of my existence and poor on purple area of your hand. Till maybe if it was rainy, I'd become a piece of your sky mercy

رامتین ابراهیمی سه‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 05:54 ب.ظ http://the-tenant-blogfa.com

سلام. خوبی.
نوشتهات خوب هستن یعنی بعد از زندگی یه شهر خسته و شلوغ این نوشته ها بکار میان.

فکرکنم یه جایی دیدمت. دقیق یادم نیست.
توی لیست افراد تازه ی شرکتی بود. بهرحال.
الان یه سری به پروفایلت زدم دیدم نوشتی به فیلم علاقه داری.
من وقعا لذت میبرم از اینکه کلمه ی فیلم رو ببینم. یه حالتی بهم دست میده.
و آخرین چیز.نوشتی فوق لیسانس فرانسه. همیشه برام یه سوال بوده. اونایی که دنبال زبان خارجه میرن در آخر افسرده و غمگین نمیشن؟
چون مثلا اون زبانی که تو چندین سال وقت صرفش کردی. زبان عامیانه ی افرادیه که اصلا براشون مهم نیست که میتونن مثلا به فرانسه صحبت کنن.ولی از ایران بعضی تخصصشون میره تو این رشته.
خلاصه خوشحال شدم. من فرانسه بلد نیستم ولی توی کار ایتالیایی هستم (و انگلیسی رو که هرآدمی بلده) و برای این، سوال رو پرسیدم که رشته ی اصلی من سینماست و زبان هم بلدم بدون هیچ دردسری که برم چندسال درسشو بخونم
فعلا

نه فکر نمیکنم آدمهایی که دنبال زبان میرن افسرده یا غمگین بشن هر آدمی میتونه این حالتها رو داشته باشه . بسته به دیدتون داره.

مهرنوش چهارشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 04:08 ب.ظ http://www.ghandeasal88.blogfa.com/

سلام نازلی جون
اول بگم آفرین چه قلم قشنگی داری.
مرسی از ندا خبر دادی. خودت خوبی. چه قدر دیگه مونده؟
دلم برای همتون تنگولیده. من کم کم دارم به این وضعیت جدید عادت میکنم.
بوس بوس

مرسی عزیزم.
منم دلم برای همه بچه ها و اون موقعها تنگ شده چه کلاس خوبی بود.

ایده پنج‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 06:18 ب.ظ http://4me.blogsky.com

اوم... داشتم فکر میکردم بنده یکی از اون طرفدارای سخت پروپا قرص گذر زمان هستم... آخه میدونی؟ همیشه منتظر بودم... همیشه منتظر چیزی که باید در اون مقطع زمانی میبوده اما نبوده و نرسیده... الان که فکر میکنم میبینم تو راست میگی... حالا که نیومده و قرار هم نیست اون زمان سر برسه بیخود چرا توی گاهشمار تبلیغاتی هی بدوم و بدوم!

سحربانو شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 07:38 ق.ظ http://samo86.blogsky.com

سلام نازلی جونممممممممممم
خونه عزیزم؟
وای دیگه کم مونده ها:)
الهی به سلامتی ، من که دارم روز شماری می کنم ، ایشالا این روزا هم آروم و خوب و راحت میگذرن ، مواظب خودت و وروجک کوچولو باششششششششششش.

مرسی عزیزم آره یه ماه بیشتر نمونده. ببین تو روزشماری میکنی من چه حالی دارم:)

نوشی شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 01:22 ب.ظ http://tameshki.com

چقدرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر خوشحالم کردی !!

واقعاااااااااااااااا چرا من نمیدونستم ... یا میدونستم و فراموش کرده بودم ایا ؟؟؟؟؟؟؟؟


خیلی خوشحالم الهی خاله قربونش بره ....

زودی بیا و خبر سلامتی نی نی رو بهمون بده :*

وای ...

میخواممممممممممممم

خیلی دوسی دارمت ... تغییرات منو دیدی ؟؟؟؟؟؟

دیدی ی کوچولو بزرگ شدم ؟

duduhrened سه‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 07:52 ب.ظ http://www.kaboodle.com/buying_generic_cialis

Nice Post ! www

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد