نوشته های من

داستان کوتاه- شعر-داستان بلند

نوشته های من

داستان کوتاه- شعر-داستان بلند

وسوسه

نور چراغهای کناری سقف استخر انعکاس رقصانی بر روی آب داشت ، آرامش خاصی را برای شنای آرام و مستمرش به همراه می‌آورد. با هر حرکت نرم به جلو میرفت و هر از گاهی به ساعت روبروی استخر نگاه میکرد تا زمان شناکردنش را از دست ندهد . سعی میکرد به موضوع هدفداری فکر کند تا خستگی بازوها و پاهایش او را به ایستادن ترغیب نکند. 

سعی کرد به برنامه های روزانه اش فکر کند کارهای عقب افتاده و انجام نشده اما ناگهان فکرش چون کودکی که برای رفتن به شهر بازی بی قراری میکند ، وسوسه می شد . یک تماس تلفنی قلقلکش می داد و تمام موضوعات به همین ماجرا ختم می شد. تلاشی مداوم برای انجام دادن یا ندادن کاری که از خیلی جنبه ها نادرست تلقی میشد.

به ساعت نگاه کرد نیم ساعتی بود که مداوم شنا کرده بود دوست داشت ادامه بدهد نگاه کردن به خطوط براق نور روی کف کاشی های آبی و سورمه ایی استخر از ورای عینک شنا حس آرامش بخشی داشت. اما قلبی که با فکر کردن به موضوع تماس تلفنی یکباره به شدت میتپید تمام آرامشش را به هیجانی عجیب مبدل میکرد. هیجانی که در لحظه ایی به اوج میرسید. 

حتی فکر کردن به موضوع جالب بود. میدانست برای خیانت کردن جرات لازم بود و هر کسی از عهده این امر بر نمی‌آمد. حتی فکر کردن به این موضوع باعث عذاب وجدان بود و احساس بدی به همراه داشت. صدای سوت نجات غریق افکارش را بر هم زد.

به ساعت نگاه کرد چهل و پنج دقیقه مداوم شنا کرده بود شکمش منقبض شده بود و بهتر بود از آب بیرون بیاید.

نظرات 19 + ارسال نظر
آسمون(مشی) شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:36 ب.ظ http://mashi.blogsky.com

منم وقتی تو استخرم همین حسا رو دارم...البته به جز حس خیانت...

بابک شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:01 ب.ظ http://zemestoon2010.persianblog.ir

واقعا خیانت کردن جرات میخواد؟!!!!!!!!!!!
راستی من میتونم بخش هایی از زندگی خودم رو براتون ایمل کنم تا با ویراش یه داستان خوب بشه در واقع یه موضوع بهتون رسال میکنم وشما میتونید روش کار کنید
البته بخش ها ی زیادش سیاسی هستن ولی سعی میکنم یه کریش بکنم
اگه خواستید بهم خبر بدید
لباتون خندون دلتون شاد

ایده خوبیه من موافقم.البته اگه نتونستم بهتون زودتر میگم. راستش تو کار سیاست و اینا نیستم این یکی رو شرمنده.

بابک شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:45 ب.ظ http://zemestoon2010.persianblog.ir

ببینید من تو پست قبلیتون هم نوشته بود بعضی از جوونا نمیتونن خودشون رو از روابط جنسی محروم کنن تا ایجاش یه بحثه و اینکه خونوادها جلووشون رو میگیرن و به محض اینکه متوجه موضوعی میشن میگن اها دیدی گفتم این وقت ازدواجشه!!
من نمیدونم چطوری باید به ای جماعت فهموند که بابا شرایط داشتن ازدواج باشرایط داشتن میل جنسی خیلی تفاوت داره این یه طرف قضیه ولی قضیه ای که مشکل اصلی جوونای ما ست امروز اینه که ق خیلی چیزا رو واقعا نمدونن خیلی چیزا رو دارن با هم قاطی میکنن خوب من خودمم جوونم بیست و یک سال هم سنمه
ولی میدونم بین آزادی و بی بند و باری فرقه
دیروز داشتم مطالعه میکردم به یه جدول ساده ودر عین حال کامل برخوردم
فکر کنم اگه بخوام همه شو بنویسم جانشه من یه پست میزارم کددارش میکنم کدش رو به شما میفرستم اونجا همه اونچه در این مورد تجربه کردم و چه در مورد اینکه چرا بعضیا راحت خیانت میکنن خواهم نوشت

پرنیان شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:04 ب.ظ http://missthinker1992.blogfa.com

چرا داستانات غیر اخلاقی شدن؟!! :))

خوب عیبی داره؟؟؟؟ کار غیر اخلاقی که نکردم فقط یه چیزایی نوشتم.

سحربانو شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:39 ب.ظ http://samo86.blogsky.com

درست عین همیشه عالیییییییییییییییییییییییییی و لمس کردنی:)
عکسا رو به همسری نشون دادم ، کلی ذوق کرد با دیدن کوچولوووووووو:)

محمد شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:47 ب.ظ

آدرس جدید وبلاگ من:
www.desmond.persianblog.ir

آرمین آران یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:18 ق.ظ

همون دختره نوشته قبلیه
شوخی کردم.
سخته بله

ایده جالبی گفتین مثل کارهای دی.جی سالینجر.
شاید بشه روش کار کرد.

صادق یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:34 ب.ظ http://www.pelak21.blogfa.com

سلام
1- تصویرسازیتون عالی بود. من فکر می کنم کمی از سینما تاثیر گرفتین که البته لا اقل برای من جذابه. هر چند به نظرم توی این نوشتتون عنصر تعلیق یه مقداری کم رنگ تره
2- فکر می کنم پاراگراف دوم بهتره یک کمی از نظر انشائی تغییر بکنه
3- یکی از دوستان براتون کامنت گذاشته بود و پیشنهاد نوشتن رمان بهتون داده بود . من نمی دونم با سبک نگارش شما رمان چطوری از کار در میاد ولی خوبه که امتحان بکنید
4- ( و یک مساله انسانی و نه اخلاقی) به نظرم این که به خیانت و چیزهائی شبیه به اوون فکر بکنیم یا راجع بهش حرف بزنیم و داستان بنویسیم نشان دهنده این حقیقته که به هر حال انسان یک مقداری فضای ذهنش رو باز تر کرده و داره به مغز بیشتر فرصت و فضا میده. اینها چالشهائی هستند که در جهان سوم کمتر دیده می شوند.
5- موفق باشید.

مثل همیشه ممنونم راستش اصلا از سینما تاثیر نگرفتم . متوجه این منظورتون نشدم عنصر تعلیق؟؟
من چند تا رمان بلند دارم ولی اینجا نزاشتم راستش نمیدونم احساس میکنم که بهتره خواننده رو خسته نکنم با یک نوشته خیلی طولانی. شاید هم اشتباه میکنم. نمیدونم
به هر حال شما لطف دارین این نظرات شما عزیزان باعث میشه که آدم تشویق بشه و هی بخواد ادامه بده.

غزلک یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:52 ب.ظ http://golemamgoli.blogsky.com/

هر کار بدی

اولین بار خیلی جرأت میخواد

ولی بعدش....

کاملا موافقم.

پرنیان یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:00 ب.ظ http://missthinker1992.blogfa.com

نه عزیزه من.چه عیبی داره!شما صاحب اختیارین!! :))

قوربون شما برم من عزیز دلم .

هایده سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:58 ق.ظ

مثل همیشه بسیار تاثیرگذار بود. بیشتر از همه از این خوشم اومد که جنسیت توش معنایی نداشت یعنی هم میتونست از زبان یه مرد گفته بشه و هم از زبان زن.
به نظر من هرکسی بخواهد وسوسه را انکار کند یه دروغگوی محض است.

همیشه به نکته هایی میرسی که بقیه خیلی دقت نمیکنن . من از قصد جنسیت رو نامشخص گذاشتم چون میخواستم بگم این قضیه زن و مرد نمیشناسه.
و با نظرت کاملا موافقم.

بهاره سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:16 ق.ظ http://rouzmaregiha.blogsky.com/

سلام نازلی جونم
خوبی؟
مثل همیشه عالی، جذاب و گیرا بود...
از درگیری فکری قهرمان داستان اینجور حس کردم که باید زن باشه (چون مردایی که اهل خیانت هستند، اصولا به این چیزا فکر نمی کنند و یراست میروند خیانتشون را میکنند!) این زنه که برای انجام هر کار کوچیکی هزار بار فکر میکنه و بازم فکر میکنه...
اگه چند سال پیش کسی با من در مورد خیانت حرف میزدم، فوری تو دلم میگفتم این آدم حتما مشکل اخلاقی داره، ولی حالا با بالاتر رفتن سنم و درک بهتر احساس و عواطف آدما و فهمیدن این موضوع که هر خیانتی اصولا ناشی از انحراف اخلاقی نیست، خیلی راحتتر و منطقی تر میتونم با این موضوع کنار بیام.
از درگیری فکری قهرمان داستان اینطور حس کردم که دست برقضا خیلیم به اصول اخلاقی پایبنده، چون اگه نبود اینطور برای یک تماس تلفنی ذهنش رو درگیر نمیکرد و این کار را برابر با خیانت کردن نمیدید.
مواظب خودت باش عزیز دلم.
رامان خوشگلم را هم از طرف من ببوسش حسابی:-*

سلام عزیزم
البته من نمیخواستم که زن یا مردی در کار باشه تا هر کس هر جوری که دوست داره برداشت کنه.
ولی خوب شاید چون من یک زن هستم و نگاهم زنانه است اینگونه نوشتم.
منم با قسمت دوم نظرت کاملا موافقم.

نیکا سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:58 ب.ظ http://www.man-you-who.blogfa.com/

سلام نازلی جون.. نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود.. چرا دیگه پیشم نیومدی.. چند تا از نوشته های آخرت رو نخونده بودم که الان خوندم همشون قشنگ بودن.. مثل همیشه.. منم دلم میخواست میتونستم اینقدر خوب بنویسم ولی خوب نمی تونم دیگه! کار من نیست

بابک سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:49 ب.ظ http://zemestoon2010.persinblog.ir

ولی من با قسمت دوم نظر خانم بهار ه مخالفم راستش خیانت همیشه خیانته شما میگید خیانت که همیشه اخلاقی نیست
خوب مثلا فرض کنیم خیانت اخلاقی در کار نباشه فکر میکنید خیانت احساسی ضربه چندانی به اون کسی که باید احساستون برای اون باشه مشکلی نداره من فکر میکنم ضربه دومی ازاولی سنگین تره
و درمورد اینکه فرمودند یه تماس تلفنی
ببینید امروز همه ما میدونیم که همه خیانت ها اول از یه تماس تلفنی یا حتی یه برخورد چشمی (Eye Contact) که البته باز اینم به جنسیت برمیگرده طوری که خانوما خیلی سخت با یک برخورد و ارتباط چشمی به کسی وابسته میشن ولی آقایون زودتر تحت تاثیر نگاه و ظاهر قیافه میشن و در مورد صحبت تلفنی خوب خانوما با تلفنی صحبت کردن در مواقعی بدون اینکه شخص مقابل رو حتی برای یک بار دیده باشن با تمام وجود دلبسته فرد میشن و در این مورد آقایون خیلی کمتر.
ببینید یه تلفن خیلی موضوع ساده ای نیست بخصوص اگه بحث خیانت پیش زمینه فکری برای این موضوع باشه که از قضا تو این قصه مسئله همینجوره
ولی با نظر خانم غزلک کاملا موافقم در رابطه با خیانت باید خیلی مواظب بود چون یه جورایی اولین اشتباه ترس از اون گناه رو میرزه و دیگه کاری به وحشتناکی خیانت واسه فرد خائن مثل یه تفریح عادی میشه.
خیلی از حرفا درمورد این نوشته تو دلم موند ولی سعی میکنم خیلی وقتتون رو نگیرم
ولی خوب در مجموع موضوع خوبی رو انتخاب کردید اگه به من باشه میگم یه مدت دیگه بزارین این پست بمونه تا راجع بهش بحث بشه این یه موضوع خیلی مهمی هستش خصوصا در رابطه با کشور ما که وضعیتمون در این مورد به سرعت داره بد میشه...

فکر میکنم منظور بهاره چیز دیگه ایی بود میدونید گاهی رفتار یک همسر باعث خیانت میشه . نمیخوام بگم اخلاقیه اما میتونه دلایل خودش رو داشته باشه فکر میکنم شما یه کمی برای این مساله کم سن هستید نه ازدواج کردید و نه درگیر زندگی مشترک شدید . البته نمیخوام جسارت کنم ولی یه چیزایی توی زندگی باید کاملا لمس بشه .
البته همانطور که گفتم با حرف شما و غزلک موافقم. هر کار بدی اولش سخته اما بعد قبحش میریزیه و کاملا عادی میشه .

آیلا سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:16 ب.ظ

سلام دوستم
به نظر منم تصویر سازیت عالی بود. کاملا قابل لمس و محسوس. افکاری که ممکنه از ذهن هرکسی بگذره...
ولی کاش اینقدر تلخ نبود. نمی دونم. این نگاه منه. دلم می خواد از تلخیها بگذرم. هرچند گاهی کودکانه و غیر واقعی میشه.
ایمیلت هر کار می کنم سند نمیشه. اشکال از دایال آپه احتمالا. می ذارم تو صندوق پست وبلاگت. همون اول که رمز میدی و وارد صفحه ی مدیریت میشی اون بالا نوشته صندوق پست. تعداد نامه ها رو هم مثل تعداد نظرات نوشته. امیدوارم راحت پیداش کنی.

پیدا کردم عزیز دلم نگران نباش و ممنون که یادم دادی.
شاید خیلی هم تلخ نباشه نمیدونم یه حس خیلی عجیبیه به نظر من.

مینا چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:02 ق.ظ

سلام به نازلی عزیز
حال کوچولوت چطوره؟
از طرف من ببوسش

قشنگترین قسمت این داستان واسه من صدای سوت نجات غریق بود
ایهام خیلی خیلی قشنگی شده

کاش تو تمام صحنه های زندگی یه نجات غرق بود حتی برای وقتایی که ادم توی افکارش غرق میشه...

مرسی سرما خورده .
چقدر قشنگ دیده بودی عزیز دلم . ممنونم.

بهاره یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:41 ب.ظ

سلام نازلی جونم
خوفی؟
مرسی عزیزم از پیغامت... منم هستم همین دور و برا... امروز آپ کردم اتفاقا...
مرسی که یادم بودی... حالا خودت چرا آپ نمیکنی پس؟‌هاین؟
از خودت مواظبت عسیسم:-*
رامان گلم رو هم از طرف من ببوسش حسابی:-*

سحربانو سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:15 ب.ظ http://samo86.blogsky.com

آخ جوووووووووووون ،حتما بهم خبر بده ، باشه؟:)

سایه سه‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:49 ب.ظ http://roozaye-rafte.blogsky.com/

پایه خیانت،بزدل بودن و بی جرأتی هستش...اگه نه که اگه کسی جرأت داشت از اول همه چیز رو به طرفش می گفت و خیانت شکل نمی گرفت...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد