حسود شده بود. خیلی هم حسود شده بود. احساس میکرد هر لحظه میتواند سر هر شوهری که به زنش محبت میکند را بزند. نگاه کردن به یک فیلم رمانتیک تا سر حد جنون عصبی اش میکرد و حسادت مثل سرطان تمام وجودش را پر کرده بود.
نگاه غضب ناکی به شوهرش انداخت و قابلمه خورشت را هم زد.
فقط دلش توجه میخواست . دوست داشت از او تعریف شود . دستی به سرش بکشد و مثلا بگوید چقدر موهایش قشنگ شده. قلبش تند میزد نگاه کردن به چاقوهای روی پیشخوان احساس عجیبی داشت و تجسم ضربه زدن به شکم شوهرش آرامش عجیبی در دلش ایجاد میکرد.
به پیشخوان رسید و کلم را با فشار به دو نصف کرد و شروع کرد به ریز کردن آنها . آنقدر محو کارش شد که نفهمید کی دستش را بریده زمانی متوجه شد که کلمها قرمز شده بود دستش را بلند کرد و متوجه عمق فاجعه شد.
بلند گفت:
- بزدل ، ترسو ، بدبخت.
شوهرش از پشت روزنامه سرش را بلند کرد و ابروهایش را بالا برد و دوباره پشت روزنامه ها محو شد.
- با تو نبودم با خود خرم بودم با خود خود خرم.
. احساس میکرد هر لحظه میتواند سر هر شوهری که به زنش محبت میکند را بزند. نگاه کردن به یک فیلم رمانتیک تا سر حد جنون عصبی اش میکرد
----------
چه احساسات آشنایی!!
عزیزم وبلاگ قشنگی داری.من هر روز به وبلاگهای زیادی سر میزنم ولی وبلاگ شما یه چیز دیگست
حق داشت طفلک .شوهرش زیادی بی احساسه..طفلکی..
وای چه احساس دوست نداشتنی ای:( باید مردها بفهمن که زن ها فقط یکم توجه می خوان.
سلام نازلی
اصلا خوندن مطلبی که یه آدم بی احساسی در اون نقش داره آزار دهنده است امیدوارم کسی گیر این آدم نیفته.....
موفق باشی
به من سر بزن
سلام نازلی جانم
خوبی؟
رامان گلم خوبه؟
وای این حس حسادت گاهی اوقات به سراغ منم میاد و اون لحظه ای که دوست دارم همسرم درکم کند و نمی کند، دلم می خواد یک سلط آب یخ (او از آب یخ خیلی بدش می آید) بگیرم دستم و خالی کنم رو سرش! و یا یک کیک خامه ای گنده را بگیرم دستم و مستقیم بکوفونم تو صورتش:دی بلکه اینجوری یه نمره دلم خنک بشه:)
مواظب خودت باش عزیز دلم:-*
پ.ن. خیلی ناراحتم که نتونستم باهات بیام کلاس داستان نویسی:( انقدر دلم میخوادش که نگو:(
عیبی نداره عزیزم مشکلی نیست. ایشا... یه دفعه دیگه . حالا یه قرار بزاریم همدیگرو ببینیم کلاس پیش کشمون.
وقتی بحث تفاوتهای فیزیکی زن و مرد میشه. آقایون چنان نطق کاملی در مورد اختلافات میان این دو جنس میکنند و چنان تجزیه و تحلیلی راجع به احتیاجات فیزیکی هر دو جنس ارائه میدهند که آدم دهانش باز میماند ولی این اطلاعات کامل از همین حد فراتر نمی رود و در سطح باقی میماند.
هر وقت مردها توانستند و به خودشان زحمت دادند که روح زنان را بشناسند آن زمان است که تمام مشکلات از بین خواهد رفت.
عاشقتم با این دید خوشگلت.
اینا همش داره جزوی از روزمرگیهامون میشه...
سلام
وقتی یک داستان خوب و خوش پخت چاشنی زنانه به خودش می گیره ارزشهاش خوب دیده نمی شن. میگین نه کامنت های دوستان رو دوباره بخونین.
البته قهرمان داستانهای شما بیشتر اوقات خانم ها هستند ولی اینبار یه مقدار داستانتون اکشن شده و خوب...
وقتی به آقایون توجه نشه اوون روز ، روز خوبشونه و وقتی به خانم ها توجه نشه خوب اوونی میشه که شما نوشتین. ولی من تصور می کنم قتل ( اعدام انقلابی ) یه مقداری برای این کوتاهی جریمه زیادی هست .
و اینکه به نظرم این نوشتتن از این جهت که هم فضای بیرون رو خوب تصویر می کرد و هم درون شخص رو ، خیلی نوشته کاملی بود . ( واین دیگه سبک مخصوص شما شده)
موفق باشید
سلام مرسی که از نوشته من تعریف میکنین ولی باید بگم خوب شما زن نیستین که بدونید زنها وقتی بهشون توجه نشه ممنکه خیلی کارها انجام بدن که ممکن استحقاقش هم نباشه ولی چه میشه کرد زنها همینن دیگه والا زن نمیشدن.
ها!
می خواستم کلی گیر بدم به فضا سازی و توضیح صحنه و حال و احوالت..اما 4 خط آخر نوشته ات اونقدر مزه داد که بی خیالش شدم...خوب بود آخرش...منظورم از لحاظ حسی و تکنیکی اه...اما خوب مرد داستان آدم بدی اه و همه ما این رو می دونیم و کی جرعت داره خلاف این رو بگه...
خوبه چهار خط آخر بود والا من و تو کلاهمون میرفت توی هم ها:))))
سلام مهربون
به روزم و در انتظار میربانی مهربانی هایتان
پیروز باشی
وای
خدا کنه من این شکلی نشم
اصلاً دوست ندارم خانومم دستش رو ببره بعد به خودش فحش بده
تازه خانم من بعدش شکم منو سفره میکنه چون اصلاً ترسو نیست طفلکی ((:
سلام
هنوز نوشته هات به من حس خوبی می ده
خوشحالم!
چه خیالاتی. زن بودن گاهی ترسناکه. گاهی مثل بیماریه. گاهی حس اروتیکی داره و بیشتر وقتها حس بیچارهگی.
سلام مهربون
ای دل من گر چه در این روزگار
جامه رنگین نمی پوشی به کام
باده رنگین نمی بینی به جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که می باید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار......
پایدار باشید
در انتظار حضورتان می مانم
چه زندگی مزخرفی
به روزم
و منتظرت
زیبا بود
بی اعتنایی مرد
نازلی جونم کجایی پس؟
تازه موبایلتم خاموشه همش:(
پس من چه جوری حالت رو بپرسم؟:(
خوب میتونست با این همه حسادت یک زندگی رو به آتیش بکشه. نمیدونم کشید یا نه. ولی خیلی ها کشیدند