این روزها با یک نسیم خنک منقلب می شوم . عاشق می شوم. لبخند می زنم
این روزها به آسمان نگاه می کنم و خورشید چشمانم را نمی زند.
این روزها لال می شوم در خودم می روم .
این روزها سکوت می شوم.
می خواهم خودم باشم و خودم.
مثل پیله ایی در خودم فرو روم و تارها را در خودم بپیچم.
حتی پروانه هم نشوم اما درون پیله ام دفن شوم.
این روزها ، این روزهای پاییزی
این روزهای آفتاب بی جان عصرگاهی
این روزهای آسمان نیمه ابری
دلمرده می شوم، دلزده ، دلخسته
از صبوری، ایستایی ، کسالت
به سر آغاز پاییزهایم باز می گردم
به روزهای نخست عاشق شدن
به روزهای گریه و لبخند
همه چیز تداعی گذشته هاست
خیابان، کوچه درخت حتی نسیم
دستانم بسته است
فکرم پخته و پیر
نگاهم پر اشک
بغضی نمی ترکد اما
این روزها این روزهای پاییزی
چقدر دگرگونم
سلام
به وبلاگ من هم سر بزن
http://www.safecharge.blogfa.com
اگر دوست داشتی من رو لینک کن و خبرم کن لینکت کنم.
همه چیز تداعی گذشته هاست
خیابان، کوچه درخت حتی نسیم
همه چیز تداعی کننده ی همان روزهاست به همان زیبایی و قشنگی فقط حیف که ما دیگه همان آدمها نیستیم:( این روزها بدجوری دلم برای خودم و اون روزها تنگ میشه:(
متنت فوق العاده زیبا و قشنگ بود نازلی گلم... مثل همیشه:)
پ.ن. اون کتابا که هدیه بودند دوستم ولی برای دیدار هستم... هر وقت تو بگی من آماده ام:؛<
رامان گل من رو ببوسش حسابی:-*
مرسی عزیزم واقعا کاش اون روزها برگردن.
خانوم گل چقدر خوشحالم که گفتی همو ببینیم. من فکر میکردم که دوست نداری. بهت زنگ میزنم.
سلام نازلی جان
راستش دگرگون داریم تا دگرگون
در ابتدای مطلبت با این روزها با یک نسیم خنک منقلب میشوم عاشق میشوم و لبخند میزنم مخاطب را به خوندن مطلب احساسی مثبت سوق میدی اما در ادامه با یه چرخش کامل دیگه خبری از عاشقی و لبخند نیست ..
من فکر میکنم تو مطلبت هم دگرگونی موج میزنه و به قولی سر درگم از ابراز هست البته که این نظر من هست و حتما شما اون رو قبول ندارید..
امید که از من دلگیر نشید
خشنود باشی و برقرار (گل)
به روزم - از حضورتون تو بلوط خوشحال میشم
من از حرف هیچکس دلگیر نمیشوم . نظر برای همین هستش. شما دید جالبی داشتین که متوجه این مطلب شدین.
واقعا همه چیز در حال دگرگونیه.
پاییزه دیگه نازلی جون..اگه این چیزا رو با خودش نمی آورد که بهش پاییز نمی گفتن که..
خیلی قشنگ بود نازلی جان..خیلی دوسش داشتم.
مرسی عزیز دلم . ممنون.
این روزها باز دوباره عاشق میشوم... باز دوباره کودک می شوم... کودکی لبریز از شوق، لبریز از عشق... می دوم در صحرای خیال... می رسم به کوه امید... آنجا در دامنه ی کوه دسته گلی می چینم از گل لبخند، می فشانم بر آب... می دوم همراه رود.. می خوانم ترانه ی عشق...
کلا پاییز خودش سرشار از دگرگونیه دوستم:)
دگرگونی ...
من از این اتفاق بدم نمی اید لا اقل خیلی بهتر از روز مره گی هستش
پاییز بهار تابستان همه چیز در حال تغییر خیلی خوبه
انتهایی غمگین برای مطلب رو می پسندم چون بعضی وقت ها این دگرگونی ها باعث غم هایی جزعی میشه اما در کل خوبه.
سلام
این روزهای پائیزی
این روزهای آفتاب بی جان عصرگاهی
این روزهای آسمان نیمه ابری
چقدر این تعبیرهاتون قشنگ بود. دیدین بعد از ظهرهای پائیزی رو ، حواس آدم یه لحظه پرت میشه یا یه چرت کوچیک که می زنیم یهو می بینیم رنگ آسمون عوض شده بعد یه جور غم عجیب غریبی همه وجود آدم رو میگیره یه غم زیبا..
خیلی قشنگ بود. با این نظر که متن یکنواختی خودش رو گاهی از دست می داد موافقم اما در عوض همه احساس انسان رو بیان می کرد .
موفق و سالم باشید و از پائیز لذت ببرید.
مرسی دیر نظر دادین دیگه داشتم نگران میشدم به امین گفتم ازتون خبر داره یا نه. همیشه اول هستین.
متن یکنواخت نیست چون نه پاییز یکنواخته ونه دل من در روزهای پاییزی.
سلام.
ممنونم از لطفتون .
اتفاقا من خیلی زود اوومدم و خوندم. معمولا بعد از چند بار خوندن آدم ارتباط بهتری با متن برقرار می کنه . البته با این شاعرانه شما ارتباط برقرار کردن خیلی سخت نبود . چون واقعا حس انسانی و بی ریایی داشت.
اما من می خواستم خواهش بکنم « وزن» شعر رو ( حتی شعر سفید ) بیشتر در نظر بگیرید .الان میگید من نمی خواستم شعر بگم . چرا نمی خواین شعر بگین؟...
و اینکه هر بار چشمم میفته به نوشته شما یادم می افته الان پائیزه و آخ که پائیز چقدر قشنگه و اینکه اگر به من رو بدن تا صبح می خوام حرف بزنم .
و موفق و سلامت و خوشحال باشید .
حرف بزنین من که بدم نمی یاد راست میگین باید مراقب وزن باشم ولی میدونین توی وبلاگ خیلی حوصله ندارم یه حسی میاد و مینویسمش خیلی براش وقت نمیزارم .
ولی بهتر اینه که آدم هر کاری و درست انجام بده.
شما هم موفق باشین.
آفرین نازلی جون. خیلی قشنگ بود :)
اما باور کن من امسال برای اولین بار معنی پاییز رو فهمیدم. اینجا واقعا پاییزه. خیلی زیاد! با بارون زیاد و نم نم ... خیلی قشنگه.
مرسی عزیزم . خو ش به حالت ما که هنوز نه بارون داریم و نه خنکی و نه نم نم.
این روزها نور سپیده دم خورشید از بی انتهای دریا یا خورشید چشمانت را نمی زند نکند عینک آفتابی بر چشم داری D:
شوخی کردم زیبا بود
سلام - به روزم مهربون - خرسند از حضورتون خواهم شد
پیروز باشی
سلام
در این روز های تکراری بیرجند پس از چندی به روز نشدن با داستانی به روزم
متن زیبایت را چندین بار خواندم. انگار از یک حس مشترک حرف میزنی ولی شانس تو این است که میتوانی احساست را بنویسی ولی بقیه این هنر را ندارند. خیلی لذت بردم. احساس میکنم نوشته هایت نیز هر روز پخته تر میشوند. شاید این از خاصیت روزهای پاییزی است نمیدانم ولی هرچه هست دوستش دارم.
مرسی عزیزم این متنهای من بخاطر این تعریفهاست که خوب میشه ها:)) و الا...
این روزها
این روزها را من دوست دارم
با تمام سختی ها و سیاهی ها و ابری ها و ....
ستاره را می بینم و ماه را که در آسمان و کنار خورشید و ابر، دلربایی می کند
و "این روزها با یک نسیم خنک منقلب می شوم . عاشق می شوم. لبخند می زنم " را هم دوست دارم ..
دوست عزیزم مگه میشه من لینکت رو پاک کنم آخههههههههههههه؟ من تو گوگل ریدرم 100 تا لینک دارم که تو صفحه م فقط 40 تای آخر به روز شده رو نشون میده وگرمه تو هم توشون هستی و هر وقت آپ کنی میای بالا:)
تو دوست عزیز منییییییییییییییییی.
سحر جونم من که از این گوگل ریدر و اینا بلد نیستم به خاطر همین وقتی دیدم نیستم یه کم دلم گرفت خیلی وقت پیش متوجه شدم اول هم نمیخواستم بگم ولی بعد گفتم:دی
این روزها این روزهای پاییزی
چقدر دگرگونم
من هم عجیب دگرگونم تو این روزها
راستی مرسی از نظرتون