نوشته های من

داستان کوتاه- شعر-داستان بلند

نوشته های من

داستان کوتاه- شعر-داستان بلند

به روی خودم نمی آورم

به روی خودم نمی آورم ، که نگاهم نمیکنی 

که چشمانم را نمی بینی 

به روی خودم نمی آورم که دیگر عاشقم نیستی 

لبخند میزنم به لبهای بی روح تو که لبخندت از یخ هم سردتر است 

دستت را می گیرم که تب دارد و در عشق دیگری می سوزد 

به روی خودم نمی آورم که دوستم نداری 

که در یک رودربایستی ناباورانه زندگی میکنی 

اما من عاشقانه دستانت را میگیرم  

عاشقانه لبخند میزنم   

عاشقانه نظر می دهم

تو اما در فکر آن دیگری سکوت میکنی  

و سکوت غمی است که روی قلبم سنگینی می کند  

چشمان حسرت بار من پر از اشک می شوند  

اما به روی خودت نمی آوری که آنها را دیده ایی  

 

بیا دوباره عاشقانه نگاهم کن  

باز هم شعر بگو  

و اسمم را در ابتدای شعرهایت بنویس  

لابه لای کاغذهای زرد شده شعرهایت اسمم را دیدم  

آن روز که عاشقانه نگاهم کردی   

عاشقانه صدایم کردی 

و برای من شعر گفتی 

  

آن دیگری آن روز کجا بود ؟ 

که امروز جای مرا در قلبت ربوده است 

به روی خودم نمی آورم  

نه به روی خودم نمی آورم  

شاید روزی دوباره عاشق شدی

نظرات 11 + ارسال نظر
هایده یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:42 ب.ظ

خیلی با احساس و عاشقانه بود.
ای کاش نیروی امید میتوانست بر دیگر نیروها پیروز شود. ولی حیف ...

کاش...

بهاره یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:20 ب.ظ http://rouzmaregiha.blogsky.com

چقدر قشنگ بود نازلی جونم شاید حرف دل خیلی هامان باشد...
زیبا بود عزیزم... زیبا.
خودت خوبی دوستم؟
رامان گلم خوبه؟

مرسی عزیزم . رامان طبق معمول سرما خورده و کلی تب داره.
ممنونم.

پرنیان یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:47 ب.ظ http://missthinker1992.blogfa.com

خیلی قشنگ بود.قشنگ و عاشقانه و غم انگیز..

مرسی عزیزم.

ستایش یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:47 ب.ظ http://setayesh87.blogsky.com

هییییییییییی چه غمی داشت حرفاش::(
مواظب پسملی باش.همسری هم یه عالم سرما خورده:(

پسر و همسر منم با هم مریضن.

لیالی دوشنبه 13 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:11 ق.ظ http://daastaaneno.wordpress.com/

نازلی جان!

خیلی با احساس بود.

موفق باشی!

صادق دوشنبه 13 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:59 ب.ظ http://www.pelak21.blogfa.com

سلام
چقدر شاعرانه بی ادعایی بود . از این جهت بی ادعا که راجع به یه موضوع خیلی پیچیده ای نبود.
دارم فکر می کنم چطوری میشه این شعر را شعر تر کرد . بعضی جمله ها بهتره توی شعر نمی آمد، مثلا " عاشقانه نظر می دهم " . خواننده می تونه بفهمه حس شاعر چی بوده اما یه کم از ظرافت و شاعرانگی شعر کم می کنه.
بعضی جمله ها هم اگر یه کم دستکاری بشن وزن بهتری پیدا می کنند.
خلاصه بازگشت شکوهمندانه ای داشتین به وبلاگتون ( از نظرات دیگران هم معلومه)
موفق و سلامت باشید.


سلام
مرسی آره خوب یه جورایی خیلی مشخص بود. طبق معمول با عجله و بدون ویراستاری نوشته شده و بهتره دست کاری بشه.
ممنونم.

hasti پنج‌شنبه 16 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:56 ب.ظ http://hastinike.blogspot.com/

اینکه خیلی‌ ساخته. وانمود کردن رو میگم. مثل این می‌مونه که خودت رو نبینی. خیلی‌ درد آواره.

هلنا شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:12 ق.ظ

خیلی زیبا و غمگنانه بود

سمانه شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:34 ق.ظ http://manaslesevomiha.persianblog.ir

سلاااااااااااااام

ممنون که به وبلاگم سر زدین

وبلاگ خوبی دارین

و اشعااااااااااااار زیباااااااااایی

ممنونم. لطف دارین.

مهدی شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:26 ب.ظ http://ultraesfand.blogfa.com

به روی خودم نمی آورم که دوستم نداری
لابه لای کاغذهای زرد شده شعرهایت
دنبال اسمم می گردمم
شاید روزی دوباره عاشق شدی

دزموند دوشنبه 20 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:09 ب.ظ

دوستش داشتم مخصوصا اون دیگری اون روز کجا بود؟ رو
راستی چقدر تلخ و سخته که کسی رو دوست داشته باشی که اون تو رو دوست نداشته باشه یا بدتر اینکه دیگه تورو دوست نداشته باشه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد