نوشته های من

داستان کوتاه- شعر-داستان بلند

نوشته های من

داستان کوتاه- شعر-داستان بلند

مرد رویایی

بشقابهای کیک خامه ایی نیمه خورده روی میز کنار فنجانهایی که رد رژ لب خانومها هر کدام را به یک رنگ در آورده بود به طرز نامرتبی رها شده بودند. خانومها غرق صحبت بودند.  

خانوم میان سال با کت قرمز یقه انگلیسی رو به دختر خانوم لاغر اندام کرد و توضیح داد که برادر شوهرش همان جایی کار میکند که او مشغول است. 

- نمیدونین که چه مردیه ، اگه سالی دو بار خانوم و دخترشو نبره خارج آروم نمی گیره. چه خرجایی که برای اونها نمی کنه. 

 و همینطور از محسنات او گفت و گفت، طوری که همه از این مرد رویایی آه حسرتشان بلند شد. 

دختر لاغر اندام لبخند زد و سرش را به نشان تایید تکان داد و نگفت که برادر شوهر آن خانوم چه محسناتی دیگری هم دارد. نگفت که نه تنها با دخترهای مجرد سر و سری دارد بلکه از متاهلان هم نگذشته و با آنها هم بر و بیایی دارد. نگفت که همیشه از نگاه های این مرد وحشت داشته ،   وقتی که برادرشوهر این خانوم به هر زنی نگاه میکند می تواند سایز هر جایی از بدن زن را بگوید. نگفت که در کار حسابداری اش چقدر کلاه کلاه کرده و چه پولهای  را به جیب زده. 

نگفت هیچ کدام را نگفت ، سکوت کرد و فقط سر تکان داد و گذاشت خانوم کت قرمز به همراه خانوم های دیگر مجلس در حسرت زن برادر شوهرش بسوزند و آه بکشند.

نظرات 14 + ارسال نظر
هایده یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:23 ب.ظ

اتفاقا باید میگفت تا این خانم ها این قدر حسرت پول دیگران را نخورند. توی این مملکت پول و قدرت مساوی است با فساد. چون اصولا مردم بی جنبه ای هستیم.
دور از جون شما البته.

قوربون شما برم من.

شاذه یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:07 ب.ظ http://moon30.blogsky.com

سلام نازلی جون
مثل همیشه توصیفت زیبا بود.
چقدر همه همیشه زود قضاوت می کنیم. شاید اگر یک پله عقبتر می رفتی توضیحی برای رفتار نابجای مرد هم پیدا میشد. نمی خوام گناه کسی رو پاک کنم. فقط می خوام از نظر قطعی رد یا قبول افراد انتقاد کنم. حال اون که خودم هم همینطورم :(

سلام عزیزم
مرسی ممنونم. همیشه زود قضاوت کردن بده قبول دارم.
مراقب خودت باش.

بهاره یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:14 ب.ظ http://rouzmaregiha.blogsky.com

نازلی جانم من نظیر بردارشوهر این خانم رو زیاد دیدم و الان هرکار میکنم نمی تونم نگم که ای تو روح هر چی مرد این مدلکیه! آخه یه مرد هست میره دنبال دلگی و زن بازیش و زنشم میدونه مردش داره چیکار میکنه من باز از اینجور مردا اونقدری بدم نمیاد که از نوع دوم آقایون دله بدم میاد همونایی که برای زناشون جانماز آب می کشند و چنان رفتار خوب و گرمی با زنشون دارند که زنه بدبخت به مغزشم خطور نمیکنه همین آدمی که اینجور باهاش خوبه، داره بهش خیانت می کنه!
دوستم ببخشید خیلی قاطی پاتی کردم این بار.
عزیزم مامانم 28 صفر شله زرد می پزه خودت رو آماده کن که وقتی آماده شد حتما باهات تماس میگیرم که برات شله زرد بیارم:)
مواظب خودت باش دوستم رامان خاله رو هم خیلی موچش کن از طرف من:)
می بوسمت عزیزم:-*

خواهش میکنم عزیزم هر چی دوست داری بنویس.
وای ما عاشق شله زردیم مرسی که منم حساب کردی عزیز دلم یعنی ۲۸ صفر می بینمت هورااااااااااااااااااااا.

پرنیان یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:08 ب.ظ http://missthinker1992.blogfa.com

چقدر ما آدمل میتونیم ظاهر بین باشیم و زود قضاوت کنیم..

آرمین آران دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:03 ب.ظ http://aranlar.blogsky.com

سلام
از مردای خیانت کار نگو که با این رفتارشون آبروی هر چی مرد رو بردن.
باز تازه این خوبه.بر خلاف خانم بهاره نظر من اینه که اینطوری باز بهتره
من دیدم کسایی رو که هم خیانت میکنن هم تو خونه دعوا و کتک کاری و مشخصه کسی که کتک میخوره کیه.خیلی زور داره هم بحق باشی هم کتک بخوری.
دراینکه ریشه در گذشته داشته و ... باز هم مخالفم.خیلی ها تحت شرایط یکسانی قرار میگیرن همه که زن باره نمیشن ( حتی اگه امکانش رو داشته باشن )
نکته سوم اینکه دخترهای مجرد هیچ این عامل دوم که به اندازه عامل اول مقصر هست زنان خیانتکار هستن بقول خودت دخترهای مجرد فقط سر و سری دارن ولی زنهای متاهل خیانتکار هستن که روابطشون در حد بر و بیا است.( از دقتت در انتخاب کلمات متشکرم)
وراجی کردم

من از دقت شما متشکرم که اینقدر دقیق تحلیل می کنین. مرسی

صادق دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:01 ب.ظ http://www.pelak21.blogfa.com

سلام و عرض ارادت
می بینم که داستانتون شدیدا چالش ایجاد کرده در اذهان مخاطبان .
برای من یه مقداری تصور مردی که در خانه مهربانه و در بیرون از خانه خیانتکار کمی سخته . نمی دوم شاید وجود داشته باشه اما تصورش سخته .
گاهی با خودم میگم از همه گناهان آدمها میشه گذشت حتی از خیانت بعد دوباره با خودم اینجوری تکرار می کنم ؛ حتی خیانت؟؟؟ و جواب حتما منفیه
و موفق و سلامت باشید

سلام
من سعی کرده بودم کلی تکنیک به کار ببرم نمی دونم چرا تا راجع به خیانت حرف میشه همه از سوژه داستان حرف میزنن. فکر میکردم که شما حداقل راجع به تکنیک داستان کمی حرف بزنین:(
سلامت باشین.

hasti پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:01 ق.ظ http://hastinike.blogspot.com/

چه سکوت ارزشمندی. نمیدونم اگر من بودم همینطور ساکت میموندم یا نه.

سلام عزیزم چه عجب که یه نفر به این قسمت نوشته نگاه کرد. آره شاید خیلی ها حرف می زدند.

افسانه پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:42 ب.ظ http://ninidari.blogfa.com/

سلام نازلی جون
از وب سایت بهاره سر خوردم اومدم این تو
مطلبت جالب بود
دست به قلمت خیلی خوبه ها!
هیچ وقت به فکر افتادی که مطالبتو یه جایی چاپ کنی... فکر نمی کنی اینجا زیاد امن نباشه و متاسفانه با عدم رعایت قانون کپی رایت توی ایران هر کسی می تونه مطالبتو بدزده؟! من یه دوست خیلی صمیمی دارم که شاعره. اون هم مثل شما مطالبشو توی وبلاگ http://flaneur.blogfa.com/ می ذاره. اونقدر بهش گفتم تا به فکر چاپ کتاب افتاد. به نظرم حیفه تو هم به فکر باش. زیاد هم سخت نیست فقط باید بخوای...
میگم حیف اسم مرد که روی این جور آدم ها می ذارن... و حیف زن که یه عمر با این جور آدم زندگی کنه و نفهمه با چه موجودی روزهاشو شب می کنه و شبهاشو روز....

سلام عزیزم مرسی که اومدی اینجا ممنونم که خوندی مطالبمو .
این حرف تو رو خیلی ها به من میگن نمی دونم شاید یه روزی به این فکر افتادم.
به هر حال ممنونم .

ستایش شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:22 ق.ظ http://setayesh87.blogsky.com

واقعا همین جوریه .ما همه چیز رو از بیرون میبینیم از نگاه خودمون و همون جور پرورشش میدیم ولی نمیدونیم واقعیت چیز دیگه ای هست.

آنی یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:36 ق.ظ http://mysweetmiracles.blogfa.com

کاشکی می گفت! خاک بر سر مردای این جوریی . ظاهر بینی همینه دیگه.
گل پسرت چطوره؟

مریضه حسابی سرما خورده منم سرما داده. البته الان الهی شکر بهتره.
مرسی خاله جون.

[ بدون نام ] دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:19 ق.ظ

زیبا بود نازلی جان چقدر همه ما در زندگی از این موارد زیاد دیدیم ضمنا اگر من هم جای این دختر بودم سکوت می کردم چون دوست نداشتم آبروی این خانم بره نمی دانم شاید من زیاد محافظه کار هستم به هر حال همین که خودم توی اون جمع حسرت نخورم برام کافیه ولی جدا چرا اینقدر مردا کم جنبه و هوس باز هستند تا یک کم پولدار می شن زود شلوارشون دوتامیشه به هر حال باز مرد خوبیه چون به زن و بچه اش هم میرسه

کاش اسمتون رو می نوشتین. به نظر من خیلی ربطی به دو تا شدن شلوار نداره اصولا مردا اینطور هستن. از تنوع و تست آدم جدید خوششون می یاد گویی تعهد ندارن. شاید هم توی مملکت ما زیاد بهشون اجازه این کار داده شده چه شرعی چه عرفی.

روح سفید دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:51 ب.ظ

سلام! گمونم اگر من بودم می‌گفتم!راستی این شعر رو شنیدید:
ناز لی ! ناز دو چشمت ما رو کشته، نازلی!
:-)

آره وقتی که راهنمایی بودم معلم فارسی این رو برام خوند. مرسی عزیزم

آرمین آران سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:20 ق.ظ http://aranlar.blogsky.com

البته چرا کسی باید حسرت زندگی کس دیگه ای رو بخوره
خوشبختی آدم در ذهنش ایجاد میشه
--------
همه مردها اینطور نیستن
-------
نازلی بهار خنده زد و ارغوان شکفت در خانه زیر پنجره گل داد یاس پیر
....
از احمد شاملو خوندی

دلیلی اینکه آدمها حسرت می خورند اینه که اونی که می خواستن نشده از کمبود هایی که آدم داره میدونین فرانسوی ها یه ضرب المثل دارن میگن کسی که آه می کشه به مراد دلش نرسیده. بله همه مردها اینطور نیستن به اشکال دیگه کارشون رو می کنن.
بله این شعر رو خوندم اصل شعر به اسم وارتان بوده
وارتان سخن بگو وارتان سخن نگفت که بعد به علت یه سری دلایل شاملو اون رو عوض کرده و گذاشته نازلی.

بهار چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:35 ق.ظ http://aaban.blogsky.com

آواز دهل شنیدن از دور خوش است
هیچ وقت همه محسنات توی یکی جمع نمیشه
و اینکه هیچوقت حسرت هیشکیو نخوریم چون خیلی موقع ها خودمون بهترین ها را کنارمون داریم ولی نمی بینیم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد