نارنگی سبز و نارنجی

خورشید غروب میکند،آرام از پشت ابرها میرود تا هوا  تاریک شود تا شب ها دراز شوند و پاییز را به رخ بکشند.پوست نازک سبز و نارنجی نارنگی را پوست می کنم. دانه های ریز ترشح پوستش، روی دستم می پاشد و بوی آن تمام بینی ام را پر می کند.ریه هایم را از بوی نارنگی پر می کنم. هزار بار پاییز می شود و هزار بار نارنگی روی دستم می پاشد. دانه های نارنجی و ریز آن را درون پیش دستی می چینم . هزار بار کودک می شم و هزار بار حسرت نوبرانه نارنگی را دارم . نوبرانه گران بود. بچه ها نارنگی سبز می خوردند . دانه های نارنگی را کنار هم می گذارم و به آنها  نگاه می کنم. موسیقی برنامه کودک سالن را پر کرده است . هزار بار احساس بی نیازی می کنم از داشتن یک نارنگی سبز و نارنجی . بوی نارنگی ، بوی حیاط مدرسه ، پوست سبز نوبرانه نارنگی روی آسفالت سیاه حیاط مدرسه  و هزار بار حسرت  و هزار بار آرزوی دیگری بودن. 

به پوست نازک نارنگی دست می کشم ، اما در دهانم نمی گذارم . 

نارنگی سبز و نارنجی باز هم سبز سبز نیست، پوستش کلفت نیست ، باز هم نوبرانه نیست، باز هم گران نیست، گول خورده ام.  

نارنگی سبز و نارنجی بازار ،نوبرانه اش را  گذرانده و اکنون در دستان من چشم و ابرو نازک می کند. نارنگی سبز و نارنجی شیرین است . نوبرانه آن دیگری ترش بود،  ابروهایمان جمع شد و خندیدیم و من حسرت خوردم . هزار بار آرزوی آن دیگری بودن را کردم هزار بار پاییز آمد و من هزار بار حسرت خوردم به داشتن نارنگی ترش و سبز. به نوبرانه نارنگی ترش و سبز. به اینکه درون کیسه من هم نارنگی ترش و سبز باشد.  

دانه های نارنجی را کنار هم می چینم و لبخند می زنم . پیش دستی خالی می شود ، باز هم میخواهد دوباره آن را برایش پر می کنم. به آسمان نگاه می کنم و به دستانم که سبز شده است و بوی نارنگی می دهد . بوی پاییز بوی مدرسه، بوی حسرت. 

دانه های نارنگی ، دانه های نارنجی نارنگی. درون پیش دستی سفید چشمک می زنند. سبد نارنگی ها را بیرون می آورم و سبزترینشان را در کیسه میگذارم . با دقت نگاه میکنم سبزتری نباشد. نارنگی نیمه سبز، نارنگی سبز و نارنگی سبز و نارنجی. لبخند میزنم. آسمان تاریک شده و شب دراز رو نمایی می کند.