زندگی

نورخورشید  وقیحانه گرمایش را به رخ میکشد ، اجسام سست و بی جان گرد و غبار را به نمایش گذاشته اند و زندگی به کندی در جریان است .

کلاویه های سفید و سیاه  آرامشی را به مبارزه میطلبند و زندگی آواز میخواند بی رمق و خسته.

نشانه ها او را به خطا می برند و شک را در دلش به ارمغان می آورند. نشانه ها کورسویی از احساسی تهی است.

حسی پوچ که هیج انگیزه ایی را به دنبال ندارد.

روزها کش می آیند و زندگی بی ثباتی اش را بلند بلند فریاد میزند.

کتابها ، مدادها ، ظرفها، کلاویه ها هر کدام او را صدا میزنند اما همه بی پاسخ و سر خورده میمانند در حسرت ذره ایی توجه.

نور آرام آرام قصد خداحافظی دارد و هوای دم کرده  آزار دهنده است. موزیک همه فضا را پر کرده و زندگی در حال رقصیدن شادمانی اش را به رخ میکشد.

پنجره ها بسته میشوند و تاریکی فرصتی به  چراغها میدهد . هوای مصنوعی دستگاه خنک کننده کسالت بار ، جریانی را ایجاد میکند.

زمان پیشروی را از حد میگذراند و زندگی خواب آلوده خمیازه میکشد.