نگاهمان در هم تلاقی میکند و هر دو لبخند میزنیم. هیچ حرفی برای گفتن نمانده است و هیچ قلبی به سرعت نمیتپد تنها آرامش وجودمان را پر کرده است. در هم فرو میرویم و باز میخندیم بدون حرف. زندگی آسانتر از بحث کردن است، خندیدن آرامشی ابدی دارد. نوجوان نیستیم تا برای بوسه ایی پنهایی زندگی را سراسر غوغا کنیم و نه جوان که برای هر حرفی قهر، ما دیگر پیر شده ایم. خسته و آرام . هر نگاه پر از زندگی است و زندگی لحظه های آرامش هم آغوشی بی هیاهو. نوازشی بدون ادعا و بوسه ایی به آرامی دریای بیکران. زندگی در همین لحظه ها معنا میگیرند و رنگین میشوند. تو برای من حوله گرم می آوری و من برای تو جوشانده درست میکنم. دستان چروک خورده ات را روی صورتم میکشی و موهای سفیدم را نوازش میکنی باز لبخند میزنیم. دیگر هیچ ابهامی وجود ندارد. زندگی پر از روشنایی است. |