هدیه کریسمس

با چشمان پف آلود و لباس خواب بلندی که زیر پاهایش کشیده میشد از پله ها پایین آمد و به طرف درخت دوید.خیلی دعا کرده بود، امیدوار بود که شال گردن قرمز باشد، همانی که مادر ماهها آنرا می بافت.اما در بسته قرمز رنگ یک جفت کفش اسکی بود.کفشها را گوشه ایی انداخت و به طبقه بالا برگشت پرده را با عصبانیت کنار زد و به برفی که همچنان می‌بارید نگاه کرد.باغبان در حال تکاندن برف از برگ درختان بود. 

لبخندی روی لبان دختر نشست. دیگر از کفشهای اسکی بدش نمی‌آمد.شال قرمز رنگ از زیر لباس باغبان بیرون زده بود. 

امیدوار بود که جک پیر دیگر کمر درد نداشته باشد.