صدای مستمر پنکه در پس زمینه خاکستری سالن حسی از آرامش را ایجاد میکند. لحظه های انتظار سپری میشوند. خوردن چای گرمای بیشتری میدهد و هر لحظه بدن بیشتر گر میگیرد. دیگر آموخته ام که انتظار زیباتر از وقوع حادثه است چرا که امیدی ترا به جلو سوق میدهد. برگ کتاب از باد پنکه رقصان است و حس باد گرم مرا به گذشته ها میبرد، به فضایی باز و هوایی مطبوع و آواز پرندگانی که آشنایانی قدیمی هستند. در صبگاهی که هنوز بانگ بیداری زده نشده و بوی نان تازه محلی از حفره های درون سفره بیرون می آیند و انتظار برای خوردن ناشتایی و انتظار برای بیداری همگان. حسی غریب و دوست داشتنی . هوسی که صبور نیست و دستانی که درون سفره میرود و تیکه ایی نان را در طعمش زیر بزاق زبان حس میشود. دانه های ریز نان زیر دندانها له میشوند و اصرار برای باز هم خوردن بیداد میکند. بی صبری بی صبری و باز هم بی صبری. صدای پنکه استمرار زندگی را تداعی میکند. |