دور و نزدیک

خیره شده ام. به دور دستها . دور نیست ، برعکس خیلی نزدیک است آنقدر که با یک اشاره میتوانم گرمی دستانش را در دستانم احساس کنم. 

هرم بدنش را روی بدنم و ... 

اما  

باز هم خیره شده ام. به همین نزدیکی . به جلو چشمانم . کنار دستم هست چنان نزدیک که کافیست دستم را دراز کنم تا لمسش کنم . اما از من دور است و سرمای دستانش تا مغز استخوانم نفوذ میکند. هیچ تلاشی نمیکنیم. 

دیگر خیره نمیشوم. نگاه میکنم. آرام آرام