نوشته های من

داستان کوتاه- شعر-داستان بلند

نوشته های من

داستان کوتاه- شعر-داستان بلند

زندگی

نورخورشید  وقیحانه گرمایش را به رخ میکشد ، اجسام سست و بی جان گرد و غبار را به نمایش گذاشته اند و زندگی به کندی در جریان است .

کلاویه های سفید و سیاه  آرامشی را به مبارزه میطلبند و زندگی آواز میخواند بی رمق و خسته.

نشانه ها او را به خطا می برند و شک را در دلش به ارمغان می آورند. نشانه ها کورسویی از احساسی تهی است.

حسی پوچ که هیج انگیزه ایی را به دنبال ندارد.

روزها کش می آیند و زندگی بی ثباتی اش را بلند بلند فریاد میزند.

کتابها ، مدادها ، ظرفها، کلاویه ها هر کدام او را صدا میزنند اما همه بی پاسخ و سر خورده میمانند در حسرت ذره ایی توجه.

نور آرام آرام قصد خداحافظی دارد و هوای دم کرده  آزار دهنده است. موزیک همه فضا را پر کرده و زندگی در حال رقصیدن شادمانی اش را به رخ میکشد.

پنجره ها بسته میشوند و تاریکی فرصتی به  چراغها میدهد . هوای مصنوعی دستگاه خنک کننده کسالت بار ، جریانی را ایجاد میکند.

زمان پیشروی را از حد میگذراند و زندگی خواب آلوده خمیازه میکشد.

تشکر

کسالت داشتم.

عمل آپاندیس کردم. از نگرانی همه ممنونم.

به محض خوب شدن آپ میکنم.

شاد باشید.

لحظه ها

لحظه ها به جلو میروند بدون هیچ انگیزه ایی، بدون هیج هدفی .

لحظه ها کشته میشوند و زندگی به آرامی سیر کاهلانه خودش را طی میکند.

لحظه ها بدون خاطره میشوند و انتظار سلولهای تو را می‌بلعد.

خوشی ها چشمک میزنند و تو به نگاه نکردن ها عادت میکنی.

لحظه ها تو رابه مبارزه میطلبند تا طغیان کنی.

اما باز هم لحظه ها میگذرند و تو تحمل را بر هر چیزی ترجیح میدهی.

لحظه ها ثبت میشوند؛

لحظه ها کش می‌آیند؛

لحظه ها کوتاه می‌شوند؛

و حتی گاهی خاطره می‌شوند.