نوشته های من

داستان کوتاه- شعر-داستان بلند

نوشته های من

داستان کوتاه- شعر-داستان بلند

آدمها

چشمانش را بست و هر چه که به ذهنش رسید گفت. انتظار نداشتم که بعد از اینهمه سال دوستی اینطور رفتار کند. کمرم شکست. دلم لرزید و قلبم مچاله شد. با همه حرف زدم هر کس چیزی گفت: 

- حتما از جایی ناراحت بوده 

- شاید کسی چیزی گفته 

- مطمئنی که چیزی بهش نگفتی 

- حالا عیبی نداره به دلت نیار جای مادرته 

اما نمیتوانستم هیچکدام این حرفها را قبول کنم . به من برخورده بود . کسی ناحق حرفهای نامربوطی را بلند جلوی همه زده بود. سکوت کردم. نمیتوانستم به خودم بقبولانم که پا پیش بگذارم و عذرخواهی کنم .  

خودم را سرزنش کردم،" می مردی لال میشدی و اصلا حرف نمیزدی". باز میگویم من که چیزی نگفتم . اما گویی این اتفاق می بایست می افتاد.  

آیا انسانها حق دارند که وقتی از جایی دیگر ناراحتند همه چیز را قاطی کنند و سر کسی بکوبند. این منطقی است؟  

اما فهمیدم که آدمها یا بهتر بگویم دوستانم را نمیشناسم . به هیچکس نباید خیلی نزدیک شد و هیچکس مادر و خواهرت نیست. حتی هر چقدر هم که با تو با مهربانی رفتار کند.  

آدمها حرفها و درددلهایت را می شنوند و بعد با بتک توی سرت می کوبند . آدمها رذل تر از لبخند خندان صورتشان هستند. آدمها وقتی که کم بیاورند تو را به همه چیز متهم میکنند و همه نان و نمکی که خورده اند فراموش میکنند.  

آدمها، .... 

آدمها موجودات عجیبی هستند.

نظرات 14 + ارسال نظر
سوری چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:35 ب.ظ http://missthinker1992.blogfa.com

واقعا موجودات عجیبی هستن...

صادق پنج‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:55 ق.ظ http://www.pelak21.blogfa.com

سلام و احوال شما؟
مثل اینکه من این بار جدی جدی اولین نفر هستم. این چیزی که نوشتید برای من خیلی پیش آمده . گاهی کسانی که خیلی دوستشان دارم چنان من را می شورند و روی بند پهنم می کنند که خودم شوکه می شوم. اصلا باورم نمیشه . بعد که فکر می کنم می بینم شاید هم حق با آنها باشد.خودم هم یک بار از این کارها کرده ام. یک بار سر نزدیک ترین دوستم به یک دلیل واهی آنقدر داد زدم که تا چند روز گلویم درد می کرد. باور کنید همین الان که یادم افتاد موهای تنم سیخ شد
اما...
با خودم فکر می کنم چاره ای ندارم جز این که همین دوستان و نزدیکان را ( با همه رذل بودنهایشان و البته رذل بودنهایم) دوست بدارم. تکرار می کنم چاره ای جز این نیست. یعنی دوست داشتن و محبت کردن مثل نفس کشیدن لازم است. پس چه بهتر که زود همه این داد و بی داد دوستان را فراموش کنیم
البته ظاهرا این داستان در مورد یک آدم خیلی نزدیک نیست ولی کلا فرقی نمیکنه
در ضمن شما گفته بودید که یک سوژه داستانی جدید دارید. این که همان سوژه نبود؟ اوون رو هم بنویسید بی زحمت
و با آرزوی سلامتی و خوشحالی

سلام
آره شاید من هم اینکارو کردم ولی فکر نمیکنم که بی دلیل بوده حتما دلایلی بوده که جمع شده و به این نقطه رسیده .
اما به این راحتی هم نمیشه از همه چیز گذشت اینکه یه آدم به هر دلیلی به آدم توهین کنه خیلی بده شاید زمان آدم رو آرومتر کنه ولی راحت نمیشه فراموش کرد.لااقل من اینطوری نیستم شاید کینه ایی باشم.
سوژه ها خیلی زیاد هستند و من خیلی تنبل هستم اینو که میدونید یه کمی هم وقتم کمه باید بگم سر کار هم یه مقداری مسئولیتم رو زیادتر کردند و در نتیجه خیلی وقت ندارم ولی سعی خودم رو میکنم که بیشتر بنویسم.
جشم

مموی عطربرنج پنج‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:48 ق.ظ

آی امان از این آدمها...

آرمین آران شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:19 ق.ظ http://aranlar.blogsky.com

سلام
فکر کنم همه این موضوع رو کم و بیش تجربه کردن
اعضای خانواده آدم هم بعضی وقتها ممکنه یه همجین کاری با آدم بکنه

از اعضای خانواده آدم زودتر میگذره چون از خون آدم هستند و عاشقانه دوسشون داریم.

بهار یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:27 ق.ظ http://aaban.blogsky.com

تجربه منم همین بوده زیاد نباید به هیشکی نزدیک شد آدما از دورشون با نزدیکشون خیلی فرق داره
گاهی حتی نزدیک شدن ما به خودمون هم شناخت تازه ای بهمون میده



نازلی جان کم پیدایی نگرانت شدم. خوبی خانومی؟

سلام عزیزم
چقدر این جمله ات رو دوست داشتم که نزدیک شدن به خود آدم شناخت تازه ایی میده هیچ وقت اینطوری نگاه نکرده بودم.
حقیقتا سر کار خیلی سرم شلوغه و شرمنده نرسیدم که بهت سر بزنم. چشم.

بهاره دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:14 ق.ظ http://rouzmaregiha.blogsky.com

سلام نازلی جانم
خوبی؟
عزیزم خودت حتما بهتر میدانی که بالاخره دور و بر همه مون یکی دو تا از اینجور آدمای مریض هست که بی خود و بی جهت سر آدم فریاد بزنند و دق دلیشان را سر آدم پیاده کنند... اتفاقا اینجور آدما سر دوستان بیشتر داد و هوار راه مینازند چون مطمئنن دوستان در مقابلشون کوتاه میان و چیزی نمی گند... من با یکی از این آدمای مریض 17 سال دوست بودم به امید روزی که شاید خودش بفهمه و اخلاقش رو درست کنه ولی تا 6 سال پیش که همون آدم مزخرفی بود که روز اول بود! بعدها به این نتیجه رسیدم که شاید اگه روز اول منم مثل خودش باهاش برخورد می کردم او دیگر به خود اجازه چنین رفتاری رو نمیداد و بعد به این نتیجه رسیدم که اصلا چرا همون اول باهاش قطع رابطه نکردم؟! چرا 17 سال کش دادم این دوستی رو؟! و بعد از اونجا که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است، بالاخره باهاش قطع رابطه کردم! شاید بهتر باشه تو اشتباه منو نکنی و بیخود خاموش نمونی، یا مثل خودش باهاش برخورد کن یا به قطع رابطه جدی فکر کن دوستم.
در مورد آدمها هم... دوستم اگه هیچی نگم بهتره چون اگه بخوام بگم انقدر حرف دارم بزنم که خدا می دونه.
مواظب خودت باش خیلی، رامان خاله رو هم ببوسش از طرف من:-*

سلام عزیزم
منم فعلا قطع رابطه کردم و تصمیم هم ندارم که جلو برم احساس هم میکنم هر روز که میگذره بیشتر این آدم رو میشناسم و به قول تو میفهمم که اشتباه میکردم ولی یه مشکلی هست اینکه این آدم رو هر روز می بینم و این خیلی بده.
امیدوارم که این آدمها رو خدا به راه راست هدایت کنه.

آرمین آران چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:59 ب.ظ http://aranlar.blogsky.com

بگو آینه دق شده دیگه

به روزم

آرمین آران چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:01 ب.ظ http://aranlar.blogsky.com

بگو آینه دق شده دیگه

بروزم

ستایش پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:31 ب.ظ http://setayesh87.blogsky.com

واقعا هیچ کس مادر و خواهر آدم نمیشه.

مهدی پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:20 ب.ظ http://ultraesfand.blogfa.com

آدمها را بلد نیستم .

آرمین آران یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:02 ق.ظ http://aranlar.blogsky.com

29 خرداد سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی رو تسلیت عرض میکنم

دزموند یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:29 ب.ظ

دقیقا میفهمم حتی میتونم چهره آدم رو ردر این حال متصور بشم که چجوری اشک توی چشمش حلقه میزنه یا بغض توی گلوش میشینه.
همیشه معتقد بودم با دوستانم باید متفاوت تر از غریبه ها عکس العمل نشان دهم و همیشه افرادی که یکهو چشمشون و روی سالها دوستی و رفاقت میبندند نپسندیدم.ولی گاهی این اتفاقات یه حسنی داره که آدمت رو میشناسی.
به هرحال منکه در جریان ماجرا نبودم ولی چون تورو میشناسم که یه دنیا مهربونی و خیرخواه مثل همه سپهر ها بهت میگم اصلا غصه نخور چون ارزش نداره.

این جمله ات رو چقدر دوست داشتم محمد چشمشون رو روی سالها دوستی می بندن واقعا چرا این کارو می کنن فکر میکنم اون لحظه به هیچی فکر نمیکنن.
ضمنا شما به ما سپهر ها خیلی لطف داری عزیزم.

من دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:04 ب.ظ

خیلی جالب بود. این همون اتفاقیه که برای همه حداقل چند بار اتفاق افتاده و تو با کلمات قشنگ نقاشیش کردی. قشنگ بود و ساده. ولی کاشکی نظرت رو در مورد دلیلش رو هم می آوردی. شاید آدما همه تنهان، تمام دوست داشتن ها و لبخندها و بوسه ها برای ایجاد اعتماد و پر کردن گوشه ای از تنهایی است. اما بعضی لحظه ها اونقدر تنهایی سنگین می شه و انتظار از تعداد لبخندها بالا، که عکس العمل رو بقیه نمی فهمند. نازنین، از بالا نگاه کنی انسانها همه مثل کوچولوهایی هستند که برای محبت دارن به اب و آتیش می زنن، بیچاره بچه ها ، بیچاره آدما ...

مرسی ممنونم نیازی به دلیل نبود به قول شما یا همه دوستان به هر دلیلی یه نفر چشمش رو روی همه چیز به هر دلیل احمقانه ایی می بنده.
این جمله رو خیلی دوست داشتم: از بالا نگاه کنی انسانها همه مثل کوچولوهایی هستند که برای محبت دارن به اب و آتیش می زنن، بیچاره بچه ها ، بیچاره آدما ...

رهگذر سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:09 ق.ظ

سلام
همیشه آدم های نزدیک را قبل از اینکه بخوای محاکمه کنی از طرف اون وکیل باش وازش
دفاع کن اگه به نتیجه نرسیدی تصمیم بگیر(تفاوت دوست و غریبه)
و اگه آدمی را نمی تونی ببخشی پس ارزش ادامه دوستی نداره البته بعد از انجام وکالت
ضمن اینکه باید همیشه سعی کنیم انرزی ما ازمحیط اطرافمون قوی تر باشه
ببخشید فضولی کردم
شاد و پیروز باشید

مرسی از نظرتون فضولی هم نیست ممنونم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد