میخرامد حریر صبحگاهی
نسیم خنکی میآید
میزند بوسه بر اندام
گرمای جاودان آغوش
پرده های رقصان
آسمان نیلی از پس پنجره ها
من و تو دلداده به خواب
نحسی ساعت رفتن میرود در زنگ
چشمهای نیمه به زمان بی رحم
تنگتر در دل هم
دو دلی رفتن و ماندن
باز هم اجبار
باز هم ....
سلام نازلی جونم اینا
خوبی؟
چقدر قشنگ توصیف کردی... هر بیتش یه تصویر زیبا و دلچسب و تو ذهن آدم تداعی میکنه... خیـــــــــــلی قشنگ بود... ولی کم بود:( منتظر داستانهای قشنگت هستم.
شاد و سرفراز باشی... در پناه حق:-*
مثل همیشه عاااالی
سلام عزیز مهربانم
خوشحالم که اولین نفر هستم که مهمون نوشته جدیدت شدم.
" ... تا نگاه می کنی
وقت رفتن است
ناگهان چقدر زود
دیر می شود..."
قدر ثانیه به ثانیه لحظه های زندگیت را بدون....
مرسی عزیز دلم.
شعر زیبایی بود ولی کو اون نسیم صبحگاهی خنک؟ فعلن که ما میپزیم از گرما!
قبول دارم ولی الان دو سه روزه که ما صبحا نسیم داریم نمیدونم چی شده.
مثل همیشه زیبا....
سلام نازلی جان...ممنون که بهم سر زدین...شعر زیبایی نوشتین...با دو دلی رفتن و ماندن موافقم...چون ذهن منم رو اشغال کرده...
سلام نازلی جتن!
خیلی قشنگ بود.
تو هم که سپید می نویسی! عالی بود.
نازلی جان سلام
خوبی؟ ممنونم از محبتت به وروجک. موفق باشی خانمی.
رفتن یا ماندن همیشگی؟...یا رفتن سر ِکار؟...*نحسی ساعت رفتن می رود در زنگ*..چه جالب! :)
سلام
" گوهر اختصار گشته لعل کلام تو
اینگونه باید سخن
اینگونه باید کلام "
---------
مرسی سر زدی
برای the gift که قبلا خواسته بودی مطلب گذاشتم ولی سر نزدی
black book رو سعی میکنم تا امشب در ادامه مطلب همین پست بذارم
چرا دیدم مطلبتون رو ممنون ولی موقع نظر اینترنت دچار مشکل شد.
خیلی زیبا بود .حسش کردم.
ممنون .
سلام نازلی جون... چه با مزه نوشتی!
مرسی عزیزم
پر از تصاویر زیبا و مجسم بود....
رقص پرده ی حریر در دریای نور و نسیم ... و ساعت... و لحظه ی تموم شدن یه رویا...
زیبا بود...
من آپم دوباره!
سلام... مرسی عزیزم.. از همدردیت ممنونم
آی گفتی....
راستی ممنونم از لطفت عزیزم
سلام قشنگه منم هستم بیا منتظرم
محتواش خیلی شاعرانه بود. خوشمان آمد. اما کاش یککمی هم وزن شعری داشت. منظورم مثل شعر نو است.
التماس دعا.