نوشته های من

داستان کوتاه- شعر-داستان بلند

نوشته های من

داستان کوتاه- شعر-داستان بلند

بی تو بودن

تو کار میکنی 

و من آشفته به ملحفه های سرد دست میکشم 

برای لحظه های با تو بودن   

روزهای بی تو بودن را تحمل میکنم 

بگو  به این قلب تنها  

چگونه جبران میشوند 

این ساعتهای تنهایی و انتظار؟

نظرات 23 + ارسال نظر
آرمین آران دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 03:41 ب.ظ http://aranlar.blogsky.com

سلام
جدایی برای با هم بودن
به قول هایده ( ره ) ؛ بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم
جبران هم میشوند

کمال دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 04:27 ب.ظ http://baroonedeltangi.blogsky.com

ساعت های تنهایی و انتظار با امید به دیدار درمان میشن

مهدی دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 06:54 ب.ظ http://ultraesfand.blogfa.com

چه عاشقانه ی دخترانه ی با حساب کتابی ! :) چگونه جبران می شوند این ساعت های تنهایی و انتظار ؟
می دونی فکر میکنم خانم ها بیشتر از آقایون حسابگرند ، حتی وقتی که ساعت های تنهای رو انتظار میکشند !
کلن جالب بود

دکتر پرتقالیی دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 07:04 ب.ظ http://dr-orange.blogfa.com

انتظار باید با امید باشه وگرنه خودکشی تدریجیه

بهاران سه‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 08:10 ق.ظ http://chalesh.blogsky.com

امان از این انتظار...!

صادق سه‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:09 ق.ظ http://pelak21.blogfa.com

سلام
به نظر من هیچ کس حق نداره شعر رو نقد بکنه . می تونه لذت ببره یا نبره . می تونه حس خاصی با خوندن یک شعر داشته باشه . می تونه یاد یک چیزی بیفته . من یاد جوونهائی افتادم که می رفتن 2 سال ژاپن کار می کردن و با دست پر میامدن خواستگاری سرکار علیه و ....
در ضمن نظر مهدی رو در مورد حسابگر بودن تائید می کنم .
امیدوارم در شعر هم مثل داستان موفق باشین

جالبه که آدمها اینطور برداشت میکنن ولی این شعر میتونه برای آدمهایی باشه که کنار هم هستند ولی بخاطر مشغله کاری نمیتونن خیلی با هم باشن ولی خوب خوشم می‌یاد که نظرها رو میبینم.
من با نظر آقا مهدی موافق نیستم چون آدمها دل دارن.
در ضمن مرسی که به نوشته من میگید شعر.

ایده سه‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:29 ق.ظ

خوب نیست آدم اینطوری باشه... دوست ندارم.

صادق سه‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:10 ق.ظ http://pelak21.blogfa.com

سلام .
من یه توضیح تکمیلی میدم با اجازتون .
ویژگی داستان ها و شعر های شما اینه که شدیدا با متن زندگی در ارتباط هستند. توی قرنی که ما زندگی می کنیم شرایط انسان طوری هست که مجبوره توی متن زندگی دنبال احساس ،‌عشق،‌عرفان و.... بگرده. شما یک واقعیت رو می بینین از اوون شعر می سازین بعد من اوون شعر رو می خونم یک واقعیت دیگه رو تصور می کنم . بهتر از من می دونید که یکی از منشا های ادبیات پست مدرنیستی همینه .
وقتی من نوجوان بودم این ماجرای ژاپن رفتن برام جالب بود . در مورد نظر مهدی البته باید بگم معمولا در این مواقع یک کمی طنز چاشنی حرف آدم میشه . هرچند که با اجازه شما باید بگم یک کمیش طنزه یک کمیش هم واقعیه .
من ملاکی برای شعر بودن متن های سفید ندارم اما نوشته شما نسبت به خیلی های دیگه که خودشون رو شاعر میدونن خیلی شعر تره .
موفق باشید.

ممنون که توضیح میدین. و ممنون که نوشته های منو شعر تر میدونین.
با صحبتهاتون موافقم. شاید اون چیزی که توی ذهن منه و تبدیل به نوشته میشه با اون چیزی که یک نفر دیگه میخونه و تصویر میکنه خیلی متفاوت باشه.

بهاره سه‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 11:35 ق.ظ http://rouzmaregiha.blogsky.com

سلام نازلی جانم
خوبی؟
مرسی عزیزم از اینهمه لطفی که به من داری:؛< خجالتم میدی:؛<:-*
در مورد مطلب شعر مانندت... کاش کسی که دلی براش اینجور تنگ میشه، قدر اون دل بدونه و بی هوا و ناغافل نشکنتش:-*
زیبا بود مثل همیشه:)
مواظب خودت باش دوستم:-*

پرنیان سه‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 06:52 ب.ظ http://www.missthinker.blogfa.com

الهی من بگردم...

سحربانو سه‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 11:50 ب.ظ http://samo86.blogsky.com

من تنهایی رو اصلا دوست ندارمممممممممممم:(
و چقدر سخته که یه روزی مجبور شی به خاطر شرایط دوری رو تحمل کنی.

محمد چهارشنبه 8 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:37 ب.ظ

نازلی جان سلام وبنوشته خیلی جالبی داری من هم اگه بخوام یه همچین چیزی داشته باشم باید چه کنم؟

منظورت چیه محمد جان خیلی ساده است یه وبلاگ باز میکنی و شروع میکنی توش نوشتن.

inموریx چهارشنبه 8 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 08:23 ب.ظ

جبران نمیشن...شاید فقط به خاطرش پاداش بگیرین...اونم از نوع با هم بودن...

رها چهارشنبه 8 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:27 ب.ظ http://lamakan.blogsky.com

فوت و فن عشق
.
.
پیش بیا! پیش بیا! پیشتر!
تا که بگویم غم دل بیشتر
دوست ترت دارم از هر چه دوست
ای تو به من از خود من خویشتر
دوست تر از آنکه بگویم چقدر
بیشتر از بیشتر از بیشتر
داغ تو را از همه داراترم
درد تو را از همه داراترم
درد تو را از همه درویشتر
هیچ نریزد بجز از نام تو
بر رگ من گر بزنی نیشتر
فوت و فن عشق به شعرم ببخش
تا نشود قافیه اندیشتر
.
.
قیصر امین پور
.
.
نازلی عزیزم فقط می تونم بگم خیلی زیباست و آرزومند سرآمدن همهء انتظارها هستم که تلخ است تلخ..

مشی پنج‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:41 ب.ظ http://mashi.blogsky.com

همیشه می گن انتظار اگه به وصل برسه شیرینه! پس اگه مطمئن باشی که به مقصود می رسی انتظارت خوشرنگ و خوش طعم می شه نازلی جونم!!!!
مث همیشه قشنگ!

بهاران پنج‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:24 ب.ظ http://chalesh.blogsky.com

سلام نازلی جون خوبی خانومی؟ چند وقته می خوام این سوالو بپرسم و اون اینه که من وبلاگتو در لیست لینک های روزانم گذاشتم البته بی اجازه:( اگه راضی نیستی یا دوست نداری بگو برش دارم قبلا باید اجازه می گرفتم البته می دونم...شرمنده

خواهش میکنم این چه حرفیه خوشحال میشم.

شقایق جمعه 10 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 01:23 ب.ظ http://shaghayegh.blogsky.com

من خیلی وقته شمارو لینک کردم
شما منو لینک نکردی!!!!!
به هر حال این چند جمله به دلم نشست

کامیاب جمعه 10 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 02:17 ب.ظ http://kamyabtanha2.mihanblog.com/

[گل]به نام یگانه کاتب کتیبه عشق...[گل]
سلام زیبا بو.د در پناه حق باشید بای
یکی می پرسد : اندوه تو از چیست؟ سبب ساز سکوت مبهمت کیست؟ برایش صادقانه می نویسم: برای آنکه باید باشد و نیست
من از چشمان خود آموختم رسم محبت را
روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت
زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت
چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم
آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت
روز میلاد ، همان روز که عاشق شده بود
مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت
او کسی بود که از غرق شدن می ترسید
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت
هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد
عاشقی ساده که یک روز کبوتر شد و رفت

ساندویچ شنبه 11 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 02:21 ب.ظ

خیلی زیبا بود...
اپم خانومی

من و تو شنبه 11 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 03:12 ب.ظ http://u-i.blogsky.com

قسمت هشتم رو با عنوان اگه دستات مال من بود جون به دستات می سپردم
نوشتم

مشی یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:36 ب.ظ

باشه! بی معرفت شدی نازلی جون!

چرا عزیزم دیروز اومدم بهت سر زدم دیدم که قالب جدید گذاشتی ولی قسمت کامنت معلوم نبود که برات نظر بزارم عزیز دلم.

مینا دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 01:55 ب.ظ

سلام نازلی جان
خوبی عزیزم؟

این نوشته خیلی غمگین بود خیلی خوب احساس یک زن را بی ریا بیان کردی
واقعا زنها در عمق وجودشون چیزی جز عشق نمی خوان نه پول نه رفته و ... و بهتره بگم اول عشقو می خوان و بعد بقیه چیزهارو.

شاد باشی نازنین

•*..*• مهرنوش خانومی•*..*• چهارشنبه 15 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 06:49 ق.ظ http://tameshki.blogsky.com

وای چرا این احساس رو کردی نازلی جونم ؟ :*

خدا منو بکشه ... کوتاهی از من بوده :*

قربونت برم !

عزیزمی

خدا نکنه عزیز دلم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد