نوشته های من

داستان کوتاه- شعر-داستان بلند

نوشته های من

داستان کوتاه- شعر-داستان بلند

آسمان خاکستری

سرمای هوا هرگز به اندازه سرمای درونم نبود آن هنگام که  چشمان نا امید تو قلبم را لرزاند.   

اندوهگین تر از هر وقتی سکوت کردی و در خودت فرو رفتی . پاسخ پرسشهای من کوتاه شدند و به من فهماندی که سکوت مقدمتر از هر چیزی است.

به جلو میراندم و به آسمانی نگاه میکردم که هر روز خاکستری تر  میشد.  

چگونه زندگی بیرحم میشد و شوق آمدنت را میبلعید. 

 زمستان تنها در روستا زیباست جاییکه گونه هایت از سرما خشک میشوند و گِل تمام چکمه‌های سبز پلاستیکی ات را پر میکند. 

 زندگی  با بوی شیر داغ محلی به مشام میرسد و آرامشی که از ماغ کشیدن گاوها درونت پر میشود. 

و کرسی که رطوبت اتاق را خشک کرده و تو همه جایت گرم شده به جز نوک بینی.  

قلبت آرام میتپد و هیچ ترسی از اخبار تکرار کننده رسانه ها نداری.  

اینجا با آسمان خاکستری همه مرده اند و تنها امیدی واهی آنها را به جلو میراند به امید چند ساعت متفاوت روزمرگی و یا برنامه هایی که هیچوقت اجرا نشدند.

به راستی به کجا می‌آیی به دنیای امیدهای بی رنگ و فرداهایی پر از تکراریها؟ 

نظرات 21 + ارسال نظر
سحربانو چهارشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 02:02 ب.ظ http://samo86.blogsky.com

خیلی باحال بود نازلی جون ، اتفاقا ما دیروز یه جایی بودیم گاو داشتن:)
انقده باحال بود وقتی ماع ماع میکرد:)

آسمان(مشی) چهارشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 02:26 ب.ظ http://mashi.blogsky.com

چقدر قشنگ بود!! منو برد به صفای روستا و مزرعه و گندمک!! دوس داشتم حداقل 6 ماه از زندگیمو تو همچین جایی باشم.

منم دوست دارم عزیزم ولی غیر ممکنه. حداقل برای ماها.

امیر چهارشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 04:21 ب.ظ http://www.Reyshop.ir

با سلام

از وبلاگ شما بازدید کردیم. خیلی جالب بود وبلاگ قشنگی داشتی
در صورت تمایل از وبسایت ما نیز دیدن فرمایید .

بـزرگتـریـــن و جــامـع تـریــن فـروشــگاه ایـنتــرنتــی ایــران

http://www.Reyshop.ir

http://www.Reyshop.com

باسپاس

امین جون پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:26 ق.ظ http://morpheus.blogsky.com

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش، باز جوید روزگار وصل خویش.... نازلی خانوم!!!!!

خارج از شوخی :
این پست دلچسب شما، فقط در بخشی که مربوط به تصویرهایی از زندگی بی آلایش روستایی می شد، خیلی دلچسب بود. برعکس در ارائه تصویر کابوس گونه از اونجایی که الان توش زندگی می کنی و می کنیم، می تونستی وقت بیشتری بذاری و یه کم کلمه خرج کنی!
با این وجود دلچسب بود و گرم و گوارا این پست شما !!!! بانو!!!

یک عدد محسن پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 03:47 ق.ظ http://blog.karenjak.com

جالب بود
موفق باشی . سر بلند

الهه ... پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:01 ب.ظ http://ela7.blogfa.com/

اینجا با آسمان خاکستری همه مرده اند و تنها امیدی واهی آنها را به جلو میراند به امید چند ساعت متفاوت روزمرگی و یا برنامه هایی که هیچوقت اجرا نشدند.

از زیبا ترین نوشته هایی بود که از شما خواندم ...
چسبید عزیز دل ... زیااااااد ...

سایرا پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 03:25 ب.ظ http://saira.blogfa.com

سلام.جالب بود .وبلاگ ترنم هم به روز شد.منتظرتم.

امیر پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 05:04 ب.ظ http://www.reyshop.com/group.htm

با سلام

وبلاگ شما خیلی جالب بود
دوست داشتید تو گروه ما عضو شوید و در قرعه کشی ما شرکت کنید

http://www.Reyshop.ir
http://www.Reyshop.com
http://www.reyshop.com/group.htm

با تشکر

صادق پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:38 ب.ظ http://pelak21.blogfa.com

به شدت زیبا و مایوس کننده بود . هرجند که به نظرم می شد با بعضی فضاها کمی بیشتر بازی کرد. موفق باشین

inموریx جمعه 4 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 08:55 ب.ظ http://inmorix.persianblog.ir

جالب بود...کلی منو برد تو حس و حال....

بهاره شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 08:33 ق.ظ http://rouzmaregiha.blogsky.com

سلام نازلی جونم
خوفی؟
فقط دو جمله اولش کمی ناامیدکننده و غمگین بود ولی باقی داستان خیلی بهم چسبید.... مخصوصا از تیکه کرسی و نوک بینی قرمز یخ زده (این قسمت و خودم اضافه کردم:دی) خیلی خوشم اومد... کاش به قهرمان مهربون داستان می گفتی اون نی نی کوچولو هم دوست داره مثل مادرش دنیا رو ببینه و با مشکلات و سختی ها و نیز زیبایی ها و لذتهاش آشنا بشه... مطمئنا اونم مثل مادرش می تونه با سختی ها کنار بیاد و اونم برای خودش و دیگران می تونه لحظات زیبایی رو خلق کنه:)
از خودت مواظبت باش دوست جونم:-*

•*..*• مهرنوش خانومی•*..*• شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 03:31 ب.ظ http://tameshki.blogsky.com

زندگی تو ی همچین جائی قشنگه اما ... خیلی سخت !

ما که توی شهر متولد شدیم ... تحمل ماندن نداریم !

اسمون خاکستری ! شاید واسه تنوع خوب باشه ... خیلی از ادما ... دلشون از این همه یکنواختی گرفته ! اما ... اینو باید دونست ... همین رنگشم قشنگه !

امتحانام تموم شد !

بدک نبود

نمیدونم چی میگم ! شما متوجه شدی اصن ؟

دلم واست تنگ شده بود خانومی !

آرمین آران یکشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 04:58 ق.ظ http://aranlar.blogsky.com

سلام
موسم امتحاناته . شرمنده کمتر سر می زنم
راس میگی صفای ده بیشتره ولی خود من نمیتونم بیشتر از یک روز ( اونم وقتی میدونم قراره برگردم ) اونجا بمونم. هر کسی نمیتونه.
نمیدونم چرا احساس میکنم پرسوناژ نوشته بارداره و با بچش داره صحبت میکنه

کارمند کوچولو یکشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:21 ق.ظ http://edarehyema.blogsky.com

سلام نازلی جون... پدر بزرگ همسر من هم توی یه ییلاق زنگی میکنن.. این متنو که خوندم یاد اونجا افتادم من یه بار اونجا رفتم ولی اصلا دوست ندارم دوباره برم... سعی میکنم عکساشو بذارم ببینی

حتما بزار. چرا دوست نداشتی؟

کارمند کوچولو یکشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 04:44 ب.ظ

در جواب سوال چرا دوست نداشتی؟
آخه من زندگی عجیبی داشتم .. از ۴ سال پیش که ازدواج کردم تا همین پارسال اتفاقایی افتاد تو زندگیم که هر وقت بر میگردم به یکی از اون خاطرات (مثل ییلاق رفتن) کلی اوقاتم تلخ میشه.. ولی خدای خوبم باز هم عدالتش رو بهم نشون داد و کمی به آرامش رسیدم...
چی بگم مادر.. تو این چند سال قد همه دنیا حرص خوردم و مریض شدم

عزیزم. امیدوارم که منبعد همش برات خوبی و خوشی باشه .

بهاران دوشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 08:30 ق.ظ http://chalesh.blogsky.com

امان از این همه تکرار و هیاهوی شهر که همه ما رو درگیر خودش کرده... و خوش به حال اونهایی که به دور از این همه هیاهو در گوشه ای دنج به زندگی خودشون ادامه می دن...! بی هیاهو:(

آسمان رنگین (مشی) دوشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 02:21 ب.ظ http://mashi.blogsky.com

پس کوشی تو؟؟ واسه دل ما دیگه نمی نویسی؟؟

چرا گلم مینویسم.

سلام همسایه های ۳ دوشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:21 ب.ظ http://rezatehranii3.blogfa.com

سلام.با موضوع فیلمی منتظر نظرتم دوست گرامی[گل]

پرنیان دوشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:47 ب.ظ

وااااااای خییییلی قشنگ بود...
(من دیگه آدرسمو نمی نویسم.پرنیان همون میس تینکره دیگه!!)

کارمند کوچولو چهارشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:27 ق.ظ http://edarehyema.blogsky.com/

کجایی نازلی خوشگل و نازم؟

همین جام عزیزم. یه کم بی حوصله ام.

ساز خدا چهارشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 06:44 ب.ظ http://sazekhoda.blogfa.com

زمستان تنها در روستا زیباست...............................

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد