سلام . چقدر توی این لحظه که شعرتون رو خوندم تکان دهنده بود برام. واقعا باهاش ارتباط برقرار کردم . چقدر این ادامه دادن قشنگه . اصلا سرنوشت ما اینه که ادامه بدیم. همین. اما یه چیزی که هست اینه که ما گاهی لذت نمی بریم . خیلی بیشتر از گاهی لذت می بریم . چند روز پیش از خواب بلند شدم و یادم افتاد چقدر مشکل و گرفتاری دارم این روزها توی زندگی . دستهام رو کشیدم تا یک مقداری کسالت خواب نیمه کاره از تنم بیرون بره . بعد بی اختیار با خودم گفتم چقدر زنده بودن لذتبخشه.( منو ببخشید که شخصی و طولانی توی وبلاگتون کامنت گذاشتم)
خواهش میکنم. من لذت میبرم که یکی اینهمه از نوشته ساده من تعریف میکنه.
سوال من همیشه در این بوده که این کیفیت ویژه و ناب زندگی چیست که ما اینقدر اصرار داریم که به آن پا بگذاریم و این چنین سرسختانه به ان ادامه بدهیم؟ سوال من در این است که آنهایی که به زندگی خویش پایان دادند(منظورم امثال صادق هدایت و ون گوگ و غیره است) به راز این داستان پی برده بودند یا نه؟ و یا تنها توهمی از یافتن کلید راز زندگی باعث چنین پایانی شده... در انتها شاید خیلی ساده به حرف تو برسیم نازلی جان... باز هم ادامه بدهیم و تنها به حفظ کیفیت لحظه ها فکر کنیم. بی آن که دمی اندوه گذشته بخوریم و یا دمی نگران آینده باشیم...
سلام نازلی جانم خوبی؟ رامان گلم چطوره؟ بهتر شد؟ از بس که این انسان موجود فراموش کار و بی خیالیه... باور کن اگر نبود این فراموشی و بی خیالی... هرگز قدرت ادامه دادن و تحمل کردن رو نداشت... ولی از طرفی یه جورایی هم آدم دوست داره مشکلات و مصائب زندگی رو به مبارزه بطلبه و روشون رو کم کنه... اینجور میشه که بازم لذت میبره و بازم تخیل میکنه:) طبق معمول عالی بود عزیز دلم مواظب خودت باش رامان خوشگل من و هم ببوسش از طرف من:-*
یکی میگفت جیگر می خواد بریدن از ادامه دادن یکی میگفت حماقته بریدن از ادامه دادن یکی میگفت سستیه بریدن از ادامه دادن ولی زندگی همینه برا بعضی ها کمرنگ تر برا بعضی ها پررنگتر اگه بدونم روزی هیچ کس اسممو نمیآره و از بریدنم لحظه ای غمگین نمیشه خیلی پیش از اینا بریده بودمش
سلام نازلی جانم خوبی؟ مرسی عزیزم از پیغام دلگرم کننده ات و ممنون بابت نظر لطفی که به من داری:؛< چرا آپ نمیکنی راستی؟ من منتظر داستانهای قشنگت هستم عزیزم. مواظب خودت باش. رامان خوشگل را هماز طرف من ببوس:-*
مرسی عزیزم رامان مریضه و کلافه ام کرده . من حقیقت رو گفتم.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام
وبلاگ زیبایی دارید.
به منم سربزنین.خوشحالم میکنین.
موفق باشید.
کاش می شد بعضی وقتا از قطار زندگی پیاده شد و یا مسیرش را به دلخواه تعیین کرد
وایسا دنیا من می خوام پیاده شم
سلام .
چقدر توی این لحظه که شعرتون رو خوندم تکان دهنده بود برام. واقعا باهاش ارتباط برقرار کردم .
چقدر این ادامه دادن قشنگه . اصلا سرنوشت ما اینه که ادامه بدیم. همین. اما یه چیزی که هست اینه که ما گاهی لذت نمی بریم . خیلی بیشتر از گاهی لذت می بریم .
چند روز پیش از خواب بلند شدم و یادم افتاد چقدر مشکل و گرفتاری دارم این روزها توی زندگی . دستهام رو کشیدم تا یک مقداری کسالت خواب نیمه کاره از تنم بیرون بره . بعد بی اختیار با خودم گفتم چقدر زنده بودن لذتبخشه.( منو ببخشید که شخصی و طولانی توی وبلاگتون کامنت گذاشتم)
خواهش میکنم. من لذت میبرم که یکی اینهمه از نوشته ساده من تعریف میکنه.
کاش می شد که ادامه ندارد...اما زندگی جاریست...
موافقم.
و این است رسم زندگی:)
باید ادامه داد.چاره ای نیست.
من که راضیم٬بلاخره یه روز تموم می شه...
سوال من همیشه در این بوده که این کیفیت ویژه و ناب زندگی چیست که ما اینقدر اصرار داریم که به آن پا بگذاریم و این چنین سرسختانه به ان ادامه بدهیم؟
سوال من در این است که آنهایی که به زندگی خویش پایان دادند(منظورم امثال صادق هدایت و ون گوگ و غیره است) به راز این داستان پی برده بودند یا نه؟ و یا تنها توهمی از یافتن کلید راز زندگی باعث چنین پایانی شده...
در انتها شاید خیلی ساده به حرف تو برسیم نازلی جان... باز هم ادامه بدهیم و تنها به حفظ کیفیت لحظه ها فکر کنیم. بی آن که دمی اندوه گذشته بخوریم و یا دمی نگران آینده باشیم...
قوربونت برم با این دید فلسفیت.
زندگی همینه دیگه :)
ولی بعضی وقتا این بشر هم عجیب پوست کلفت میشه ها!
واقعا گل گفتی.
سلام نازلی جانم
خوبی؟
رامان گلم چطوره؟ بهتر شد؟
از بس که این انسان موجود فراموش کار و بی خیالیه... باور کن اگر نبود این فراموشی و بی خیالی... هرگز قدرت ادامه دادن و تحمل کردن رو نداشت... ولی از طرفی یه جورایی هم آدم دوست داره مشکلات و مصائب زندگی رو به مبارزه بطلبه و روشون رو کم کنه... اینجور میشه که بازم لذت میبره و بازم تخیل میکنه:)
طبق معمول عالی بود عزیز دلم
مواظب خودت باش
رامان خوشگل من و هم ببوسش از طرف من:-*
مرسی عزیزم لطف داری خانومی.
هر چه میکشیم از دست این ادامه دادن هستش...
یکی میگفت جیگر می خواد بریدن از ادامه دادن
یکی میگفت حماقته بریدن از ادامه دادن
یکی میگفت سستیه بریدن از ادامه دادن
ولی زندگی همینه
برا بعضی ها کمرنگ تر
برا بعضی ها پررنگتر
اگه بدونم روزی هیچ کس اسممو نمیآره و از بریدنم لحظه ای غمگین نمیشه خیلی پیش از اینا بریده بودمش
سلام
ادامه بده و مثل چشمه باش تا به هر سنگی به می رسی با قدرت یا دورش بزنی یا سوراخش کنی
موفق باشی
سخن ات سبز و دلت خرم باد
تو بلوط منتظر لطف شما هستم
:)
سلام
یه معما گذاشتم، ببین میتونی حل کنی؟
زندگی جاریست
نه تنها ادامه میدیم، بلکه گاهی مجبوریم وانمود کنیم که از تکرار کسالت بارش، خوشحال هم هستیم.
واقعا...
سلام مهربون
امیدوارم در آرامش با احساس و محبت ادامه دهی و موفقیت حاصلش باشد.............
سلام. با برگی دیگر از یادداشتهای سال 83 به روزم.
چشمان خسته از آرامش کودکان بهشتی در جستجوی سعادت اند. و من چه سعادتمندم از داشتن چشمانت.
The eyes tired of calmness of heaven kids search for happiness. And so happy I am for having your eyes.
سر نمی زنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام نازلی جانم
خوبی؟
مرسی عزیزم از پیغام دلگرم کننده ات و ممنون بابت نظر لطفی که به من داری:؛<
چرا آپ نمیکنی راستی؟
من منتظر داستانهای قشنگت هستم عزیزم.
مواظب خودت باش.
رامان خوشگل را هماز طرف من ببوس:-*
مرسی عزیزم رامان مریضه و کلافه ام کرده . من حقیقت رو گفتم.